responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 223


فرو شكست و ايدون گفت : * ( وَما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ 12 : 53 ) * . گفت : من نيز تن خويش بيزار نكنم از بدى كه تن بدى فرماينده است ، الَّا كه خداى رحمت كند و باز دارد . پس ملك گفت : * ( ائْتُونِي به أَسْتَخْلِصْه لِنَفْسِي 12 : 54 ) * . اين غلام را بياريد كه من او را خاصّهء خويش گردانم كه مرا بدين عقل و خرد كس نيست .
پس يوسف را از عزيز بخريد و آزاد كرد . چون يوسف را پيش ملك بردند ، * ( فَلَمَّا كَلَّمَه 12 : 54 ) * رَبُّه . يوسف به سخن آمد . ملك بر او ثنا كرد و سخن گفت و از او عذر خواست و ايدون گفت : * ( إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ أَمِينٌ 12 : 54 ) * . تو امروز بنزديك ما گرامى و امين به همه چيزى . و اگر يوسف به گفتار رسول بدان پيغام اوّل بيرون آمدى از زندان و پيش ملك شدى پيش از آنكه پاكى وى پديد آمدى ، چون پيش ملك شدى ، عذر يوسف بايستى خواست ، و پاكى خويشتن پيدا كردن . پس يوسف ملك را گفت :
* ( اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ 12 : 55 ) * . ترا چاره نيست تا اين هفت سال [ گندم ] گرد كنى به خزينه اندر ، و ترا كسى بايد كه نگاه دارد . مرا خزينه دار كن تا من اين خزينه نگاه دارم بىخيانت ، و دانم كه اين گندم را چگونه نگاه بايد داشتن تا تباه نشود . ملك آن خزينه را به دست او كرد . و آگاه باش كه يوسف نه از حريصى گفت يا از رغبت عزّ اين جهانى را خزينه دارى طلب كرد ، خواست كه وى را نصيحتى كند به كار مهّم ، و ملك را هيچوقت كارى نبود مهمّتر از آنكه گندم را محافظت كند . و ملك او را خزينه دار كرد بر گندم و پادشاه آن مهّم را به كفايت او گذاشت تا هر چه گرد كردند و اندر آوردند بدان هفت سال فراخى ، به خزينه و انبار آوردند ، و آن همه به علم يوسف بود و به مهر او .
و به خبر اندر ايدون آمده است كه از پس بيرون آمدن يوسف عليه السّلام از زندان ، عزيز مصر كه خداوند او بود بمرد و خزينهء ملك همه او داشتى ، ملك آن خزينه نيز به دو سپرد و يوسف خزينه دار گشت [ بر ] همه خزينه از گندم و خواسته .
پس چون روزگار بر آمد ، ملك يوسف را ايدون گفت كه بدان وفايى كه تو با آن خداوند خويش كردى و او را خيانت نكردى ، مرا ايدون آرزو است كه تو زليخا را به

223

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 223
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست