responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 220


سحرگاهان آواز شنويم كه همى گويد : لا اعوذ لا اعوذ .
زليخا گفت : او را پيش آريد تا ببينمش . چون زندانبان پيش يوسف رفت ، او را ديد در روى افتاده و بانگ همى داشت و همى گريست و تضرّع و دعا به حضرت همى برد و از گناه توبه مىخواست . پس بانگ و تضرّع از وى بگسست . پنداشتند كه مرده است . باز پيش زليخا رفت و گفت : چون من به وى رسيدم مرده بود . زليخا بانگى بزد و از هوش برفت و به روى اندر افتاد . مردمان بترسيدند . پس به هوش باز آمد ، گفتا ببينيد اگر نمرده است بيدار كنيدش . خواستند كه يوسف را از جاى بردارند ، هر چند جهد كردند نتوانستند ، زيرا كه پيغمبران را قوّت چهل مرد بود . جمعى انبوه گرد آمدند و يوسف را از جاى برگرفتند و بيرون آوردند ، و رويهاش چون زعفران شده بود و چشمها گريان گشته و غلى گران بر گردن .
زليخا چون او را چنان ديد شكيبايى نماندش . او را گفت : ترا در اين سختى كه افگند از پس آنكه چندان نعمت بر تو عرض كردم ؟ يوسف گفت : مخلوقى را طاعت نداشتم به من اين رسيد ، اگر خالق را طاعت ندارم بر من چه آيد ؟ زليخا بفرمود تا بندها از وى برداشتند و او را به ميان زندان بگذاشتند . و زليخا چون به خانه رفت بيمار گشت و خواست كه بميرد . پس چون زندان به يوسف دراز گشت و غم بر او سخت شد و جامه بر وى چرگن گشت و مردم او را جفا كردند ، خداى را بخواند و گفت : خدايا ! شكايت نمىكنم و ليكن بنده‌اى ضعيفم و نيازمند ، و حاجات خويش به تو برداشتم ، و آنچه بر من رسيد از خويشان و بيگانگان و دوستان و دشمنان .
دوستان و خويشان مرا بفروختند و دشمنان به زندان كردند . خدايا ! مرا از اين سختيها خلاصى ده و فرياد رس .
پس جبريل فراز آمد و يوسف را آگاه كرد و گفت : خداى تعالى توبهء تو بپذيرفت و دعايت مستجاب گردانيد ، و آب چشم ترا بر سخت و به مهر كرد تا كه در آخرت در بهشت جاودان ترا بدان مزد و ثواب كند ، و بيرون آمدن تو چنان بود كه ملك خوابى بيند و كس تأويل آن نداند ، و پس خداى تعالى شرابدار را ياد آرد تا پيش ملك بگويد و ترا بر وى آرزومند كند . پس يوسف گفتا : يا جبريل ! از يعقوب چه خبر

220

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 220
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست