responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 218


پس بفرمود تا كوشكى بكردند و زليخا بر بام آن كوشك شدى و به يوسف مىنگريستى . پس چون يوسف را در زندان كردند ، فريشتگان بيامدند و گرد يوسف بايستادند و او را گفتند : اى يوسف ! در جاى گناهكارانت كردند ، اگر تو بر اين حال بمانى زمين برگردد و كوهها بلرزد و كس را قرار نبود . عزيز اين آواز بشنيد ، بفرمود تا بند از وى برگرفتند و او را از آنجا به زندان آوردند . و آن روز هزار مرد زندانى مسلمان شدند از كرامت يوسف . پس چون شرابدار و خوانسالار خواب بگفتند و او تعبير كرد ، شرابدار در وى همى نگريست و عجب همى داشت از سيرت نيكوى اوى و حسن و جمال وى ، يوسف را گفت : مرا بگوى كه تو چه كسى كه تو نه از گناهكاران مىنمايى . گفت : من پسر يعقوب اسرائيل اللَّه‌ام ، مرا از ياد باز مكن . چون از اينجا به روى ملك را از حال من ياد كنى ، چنان كه خداى گفت : * ( وَقال لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّه ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ 12 : 42 ) * . شرابدار قبول كرد . چون از زندان بيرون آمد و به قربت خويش و ملك رسيد ، اين حال يوسف را فراموش كرد . و اين از آن بود كه يوسف از خداى در نخواست .
و جبريل سوى يوسف آمد و گفت : اى يوسف ! ترا بهترين همه پسران يعقوب كه كرد ، و تو كوچكترين همه پسران وى بودى . گفت : خداى . ديگر گفت : نه خداى ترا از دست برادران و چاه برهانيد آنگاه كه خواستند ترا بكشند ، و ترا از معصيت و گناه كردن باز داشت و دوستى تو در دل زندانيان افگند تا كه ترا گفتند : * ( إِنَّا نَراكَ من الْمُحْسِنِينَ 12 : 36 ) * . و جامهء ايمان در تن تو پوشانيد ، پس چرا تو بازگشتى به مخلوقى بيچاره و استعانت به خداى نكردى و دعا و تضرّع به درگاه او نبردى و غلام ملك را گفتى مرا ياد كن پيش ملك ؟ بدين سخن كه گفتى ترا هفت سال به زندان مقام افتاد و در اينجا بماندى . پس خداى عزّ و جلّ زمين را بشكافت و بصر يوسف را قوّت داد تا بر پشت گاو و ماهى بديد . گفتا : چه مىبينى يا يوسف ؟ گفتا : سنگى مىبينم كه ذرّه‌اى بر وى همى پويد . گفتا : يا يوسف ! خداى همى گويد من اين ذرّه را در زير زمين از ياد باز نكنم در چنين جايگاه ، چه پنداشتى كه ترا از ياد باز كنم ؟ ! و چرا تو از كسى ديگر يارى خواستى ؟

218

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 218
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست