نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 210
خواست كه وى را به زندان كند يك چندى تا او نرم شود . بر شوى سعايت كرد ، و شوى را مراد نبود كه يوسف را به زندان كند زيرا كه دانست كه يوسف را گناه نبوده است . زليخا او را گفت : اين غلام كنعانى مرا رسوا گردانيد بدين شهر اندر ، هر كه او را از اين حديث پرسد همى گويد مرا گناه نبود و زن را بود ، و مرا همى رسوا كند ، و اين غلام را چند گاه به زندان كن تا مردمان بدانند كه گناه او را بوده است . [ عزيز ] آن حديث از وى بشنيد ، پس با پسر عمّ زليخا گرد آمد ، آن كس كه حكم پيراهن كرده بود ، و تدبير كردند و گفتند صواب همين است كه اين غلام را چند گاهى به زندان كنيم تا اين حديث از دهان مردمان فرونشيند . و يوسف را به زندان فرستادند . چنان كه خداى تعالى گفت : * ( ثُمَّ بَدا لَهُمْ من بَعْدِ ما رَأَوُا الآياتِ لَيَسْجُنُنَّه حَتَّى حِينٍ 12 : 35 ) * . پس ايشان را راى آمد ، زن و شوى را و پسر عمّ را كه يك چندى يوسف را به زندان كنند . يوسف را به زندان اندر شد و به نماز ايستاد و پيوسته نماز كردى ، و گاه گاه با زندانيان حديث كردى و ايشان را دل خوش كردى و يا خواب گزاردى ، و هيچكس چندان خواب نبيند كه محبوسان . پس يوسف هر بامدادى كه برخاستى از هر كس خواب بپرسيدى ، هر گونه كه بودى يوسف تعبير كردى ، همچنان بودى كه گفتى . و هر كه به زندان اندر بيمار بودى بپرسيدى ، و اگر كسى به زندان اندر درويش بودى ، او را سيم خواستى و بدادى . * ( وَدَخَلَ مَعَه السِّجْنَ فَتَيانِ 12 : 36 ) * . دو جوانمرد از كسهاى ملك به زندان باز داشته بودند : يكى خوانسالار و ديگر شرابدار . و سبب بازداشتن ايشان آن بود كه ملك الروم كس فرستاد سوى ملك مصر ، و با وى زهر فرستاد از پنهان تا كسى را دهد از كسهاى ملك تا ملك را بدان زهر بكشد . آن رسول را فرود آوردند به خانهء پير زنى ، و چند گاهى آنجا ببود ، و با آن زن گستاخ شد و او را سوگند داد و زن را از راز خويش آگاه كرد . اين زن پيش رسول ملك روم بناليد و گفت : مرا شويى بود و از بزرگان مصر بود ، و اين شوى من بمرد ، اين خانهء مرا بى رسمى كردند . و رسول او را گفت : ترا و اين خانهء ترا از اين ملك برهانم و ملكى باشد شما را دادگستر و عادل . پس آن زن همى حيلت كرد و
210
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 210