responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 170


عبد المطَّلب را ده پسر بود ، خود با آن پسران بيستاد و آن چاه را بكندند و هر چند كندند آب بر نيامد . عبد المطَّلب با خداى نذر كرد كه اگر اين آب از دست او يا از دست فرزندانش بيرون آيد ، او يك فرزند خود را قربان كند . پس آب بر آمد و چاه آبادان شد . عبد المطَّلب فرزندان را گرد كرد و گفت چه گوييد اندر اين نذر ؟ همه گفتند : اين نذر تو كرده‌اى ، نذر خويش را وفا كن و هر كه را خواهى قربان كن .
عبد المطَّلب گفت : قرعه زنم تا هر كه قرعه بر وى آيد از ميان شما او را قربان كنم .
پس قرعه زد ميان ده فرزند ، قرعه بر عبد الله آمد .
و به خبر اندر ايدون است كه عبد المطَّلب از همه فرزندان عبد الله را دوستتر داشتى ، و او كهتر از همه بود به سال . چون قرعه خواست [ a 32 ] زدن همى ترسيد كه بر عبد الله آيد . روى سوى آسمان كرد و بگريست و گفت : اللهُمَّ لا تَجْعَله عَبْد الله .
اى خداى ! تو اين قرعه بر عبد الله ميار . پس چون قرعه زد ، بر عبد الله آمد . خواست تا عبد الله را قربان كند ، و عبد الله پنج ساله بود و مادرش از بنى زهره بود ، و بنى زهره مردمانى بودند كه به مكّه اندر غلبه ايشان داشتند ، چون آگاه شدند جمع گشتند همه برادران و خويشان ، و فرياد خواستند و عبد المطَّلب را گفتند : ما نپسنديم كه تو فرزند ما را بدين خردى بكشى . عبد المطَّلب گفت : پس چگونه كنم كه نذر كرده‌ام و قرعه زده‌ام و بر وى آمد ؟ گفتند : او را فدى كن ، بدل او يكى گوسپند بكش ، چنان كه ابراهيم فدى كرد اسماعيل را به گوسپندى . گفتا : رواست . پس [ عبد المطَّلب ] اشترى بياورد و پيش عبد الله به پاى كرد و قرعه زد ميان اشتر و عبد الله و گفتا : اگر خداى بپسندد ، قرعه بر اشتر آيد و من اين اشتر را بكشم بدل عبد الله ، و اگر نپسندد ، قرعه بر عبد الله آيد ، چاره نباشد از آنكه عبد الله را ذبح بايد كردن . پس قرعه زد بر عبد الله آمد . گفتند : نپسنديم ، اشتر را فزون كن . عبد المطَّلب اشتر را به پنج كرد . پس قرعه زد . هم بر عبد الله آمد . پنج پنج همى فزود و قرعه همى زد و بر عبد الله همى آمد تا اشتر به صد كرد . پس قرعه زد و بر اشتر آمد . آنگه گفتند : اكنون پديد آمد كه خداى تعالى آن صد اشتر فدى عبد الله بپسنديد . و اين سنّت گشت به عرب اندر كه هر كه شخصى را بكشتى ، ديت او صد اشتر بودى كه مر اولياى او را دادندى و تا امروز

170

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 170
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست