responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 133


ايشان را بر آورد و فرو برد و آفرينندهء ايشان است و جملهء مخلوقات . پس گفت ، قوله تعالى : * ( إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ حَنِيفاً وَما أَنَا من الْمُشْرِكِينَ 6 : 79 ) * . من روى از اين همه بگردانيدم و روى سوى آن كسى نهادم كه او آسمان و زمين آفريد و هر چه به دو اندر است . حنيفا ، يعنى طاهرا ، بدان پاك بگرويدم و بر او انباز نگيرم . و هم اندر ساعت درخت توحيد به دل او اندر برست .
و ديگر روز مادرش او را پيش پدر برد و گفت : اين فرزند ماست ، و بگفت كه من با وى چه كردم و كجا داشتم تا اكنون ، و خداى عزّ و جلّ مهر او اندر دل پدر افگند .
مادرش را گفت : نيك كردى ، و ابراهيم با پدر اندر خانه همى [ a 25 ] بود و پدر مىپرورد تا بزرگ شد . و ابراهيم آن بتان را نپرستيدى . پس چون خداى عزّ و جلّ به دو وحى كرد و بفرمودش كه نمرود و قومش را به مسلمانى خوان . ابراهيم تدبير كرد كه چگونه كند تا اين حديث بر ايشان عرضه كند .
پس نخستين وقتى كه ايشان را بخواند آن بود كه ايشان را عيدى فراز آمد . و رسم ايشان چنان بود كه روز عيد از شهر بيرون شدندى ، مگر كسى كه بيمار بودى .
پس پدر ابراهيم ابراهيم را گفت : تو نيز با ما بيرون آى به عيدگاه . ابراهيم گفت : من بيمارم و نتوانم آمدن ، چنان كه خداى گفت : * ( فَنَظَرَ نَظْرَةً في النُّجُومِ . فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ 37 : 88 - 89 ) * .
و بدان زمانه علم نجوم غالب بود ، و هر كس كه چيزى از احكام ندانستى و دعوى كردى ، او بر ايشان افسوس كردى . پس او گفت من بيمارم به حكم نجوم ، چنان كه شما حكم كنيد . و بدين نه دروغ خواست و ليكن بهانه خواست تا ايشان او را با عيد بيرون نبرند ، بيمارى بهانه كرد . و ايشان را رسم چنان بودى كه روز عيد بامداد سوى بتان آمدندى و بتان را سجود كردندى ، و آن طعامها كه آن روز خواستند خوردن پيش بتان بنهادندى . چون از عيدگه باز آمدندى ، پيش بتان رفتندى و سجده كردندى و آن طعامها را برگرفتندى و گفتندى بركت اندر اين افتاد ، و آن طعام [ ها ] را ببرد [ ند ] ى و به تبّرك بخوردندى . ابراهيم عليه السّلام ايستاده بود و همى ديد . چون ايشان بيرون آمدند و به عيدگاه شدند ، ابراهيم گفت : * ( وَتَاللَّه لأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ 21 : 57 ) * . گفت : ببينيد كه من با اين بتان شما چكنم تا شما باز گرديد ! يك دو

133

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 133
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست