نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 126
نهى شوند . صالح گفت : زنهار ! تا اين اشتر را نرنجانيد و نكشيد و اگر نه عذاب خداى شما را بگيرد عذابى بزرگ ، همچنانكه ابليس را گفت آدم را سجود كن ، مخالفت پيش آورد ، و آدم را گفت اين شجره مخور ، بخورد ، و قابيل را گفت : هابيل را نيكو دار و ميازار ، مخالفت پيش گرفت و هابيل را بكشت ، و هاروت و ماروت را گفتند راستى كنيد و معصيت مكنيد ، مخالفت پيش گرفتند ، و يعقوب مر پسر را يوسف گفت خواب را پيش برادران مگوى . خلاف كرد ، و ديگر پسران را گفت يوسف را ميازاريد و نگاه داريد تا گرگش نخورد ، خلاف كردند و بهانه بر گرگ بستند ، و پيغمبر عليه السّلام گفت : ابْن آدَمُ حِريصٌ عَلَى ما مُنِع . پس چون ايشان را گفت صالح كه اين اشتر را نگاه داريد تا نكشيد . طمع كشتن كردند ، و آن اشتر سى سال اندر ميان ايشان بماند و خداى عزّ و جلّ كه عالم الاسرار است دانست كه ايشان آن شتر را بكشند ، و آن شتر را خود سبب هلاكت ايشان آفريده بود ، و صالح ايشان را گفت : شما اين اشتر را بكشيد . گفتند : كه كشد ؟ نام آن كس ما را بگوى تا هم اكنون او را بكشيم ! گفت : اين غلامى باشد سرخ گونه ، گربه چشم ، و هنوز از مادر نزاده است . ايشان دو زن بياوردند و بر زنان كه بار داشتند بگماشتند و گفتند : بگرديد كه هر كه پسرى زايد و اين نشان دارد ما را آگاه كنيد تا او را بكشيم . اين زنان برفتند و همى نگاه داشتند . پس چون پسرى بدان نشان ديدندى ، ايشان را آگاه كردندى و آن پسر را بكشتندى ، و پدرش سخن نيارستى گفتن ، و ليكن بر صالح دشمن شدندى و با وى عصبيّت نهادندى و در دل كردى كه صالح را بكشد چون دست يابد . پس هر مردى را كه پسرى آمدى بدان نشان بكشتندى ، تا نه پسر را بكشتند به ده سال اندر ، و مادران و پدران ايشان همه بر صالح دشمن گشتند و بر خون او بيستادند و گفتند كه : ما صالح را بكشيم ، و از بيم قوم خويش نيارستند بآشكارا كشتن ، و به دل اندر نگاه همى داشتند چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت : * ( وَكانَ في الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ في الأَرْضِ وَلا يُصْلِحُونَ 27 : 48 ) * . و فساد ايشان به زمين اندر اين نيّت بد بود كه بر صالح داشتند .
126
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 126