نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 115
كن و ما را سيراب گردان . پس هم اندر ساعت سه ابر بر آمد : يكى سرخ و يكى سپيد و سديگر سياه . و از هوا بانگى آمد كه از اين هر سه ابر كدام خواهى ؟ هر كدام خواهى بگزين تا به قوم تو شود . قيل با خويشتن انديشه كرد و گفت : اين ابر سپيد بارى دانم كه تهى بود و اندر ميانش چيزى نبود ، و اين سرخ ندانم كه به ميان وى اندر چه بود ، و [ ليكن ] ابر سياه را به ميانش باران [ بود ] ، كه ما را چون باران آمدى از ابر سياه آمدى . پس ابر سياه را بگزيد و بانگ كرد كه اين ابر سياه خواهم كه به قوم [ من ] شود . و بدان ابر سياه اندر اثر عذاب بود . و خداى عزّ و جلّ فريشتگان عذاب را بفرستاد تا آن ابر سياه را براندند و به زمين عاد بردند . و قيل از كوه فرود آمد و روى سوى ياران خويش كرد و گفت : ابر سياه بر آمد با باران ، و به قوم خويش فرستادم . و با ايشان بنشست و مىخورد . و آن ابر برفت و به قوم عاد شد . چون ابر نزديك ايشان شد ، ايشان شادى كردند كه باد آمد و ابر آمد . چنان كه خداى عزّ و جلّ به قرآن اندر از ايشان ياد كرد و گفت : * ( فَلَمَّا رَأَوْه عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا 46 : 24 ) * . و هود عليه السّلام مىدانست كه آن عذاب است كه او را خداى تعالى بياگاهانيده بود . ايشان را گفت : * ( بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ به رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ 46 : 24 ) * . چون ابر بديشان رسيد و بر سرشان بايستاد به فرمان خداى تعالى آن ريح عقيم از آنجا بيرون آمد چنان كه خداى گفت : * ( وَفي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ 51 : 41 ) * . و عقيم آن بود كه اندر او هيچ منفعت نبود . و از باد در اين جهان منفعتها است بسيار كه درختان را بار دار گرداند و بويهاى خوش بياورد و ميوه ها بگيرد و كشتيها را به دريا اندر براند ، و هر بادى كه از اين منفعتها به دو اندر چيزى نبود او را عقيم خوانند زيرا كه خداى عزّ و جلّ اين باد را عقيم خواند ، و به جايى ديگر ايدون گفت : * ( وَأَمَّا عادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عاتِيَةٍ 69 : 6 ) * . و صرصر بادى بود سرد ، و عاتيه بىفرمان خوانند آنكه خويشتن را نگه نتوان داشتن از بهر آن عاتيه خوانند او را . پس چون آن باد بر سر ايشان بيستاد ، هر چه از ايشان چهار پاى بود از زمين برگرفت و به هوا بربرد و بر زمين زد و پاره پاره كرد ، چنان كه خداى عزّ و جلّ گفت :
115
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 115