responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 114


< شعر > و انّ الوحش تأتيهم جهارا و لا تخشى لعادىّ سهاما و انتم هاهنا فيها اشتهيتم نهاركم و ليلكم التّماما فقبّح وفدكم من وفد قوم و لا لقّوا التّحيّة و السّلاما < / شعر > با خويشتن گفتند . ايشان چون بيتها بشنيدند ، و به دو اندر حديث عاد كرده بود و آن سختى و تشنگى بديشان رسيده بود ، گفتند : ما خطا كرديم كه قوم خويش را فراموش كرديم . برخاستند تا قربان كنند . لقمان و مرثد ، هر دو به هود بگرويده بودند و از پنهان خداى را عزّ و جلّ همى پرستيدند ، و دين خويش آنگاه پيدا كردند و گفتند : اگر قوم ما به هود بگرويدندى ، ايشان را خود باران آمدى و اين قربانها نبايستى كردن و اين ذبح بردن و زحمت كشيدن و آمدن ما بدانجا . و قيل دانست كه ايشان به هود بگرويده‌اند و از هلاك قوم باك ندارند ، ايشان را دست بازداشت و خود تنها برفت و به زمين مكّه شد . و ايشان هر دو از پيش برفتند و به مكّه شدند تا به جاى كعبه . چون فراز رسيدند ، مرثد دست بر داشت و به تازى سخنان گفت شعر گونه ، و تفسيرش چنين بود :
اى خداى دهندهء بزرگوار و يگانه ، پسر عمرو يعنى قيل پيش تو آمده است از نزد قومى كافر كه باران خواهد . يا ربّ ! حاجت وى را روا مكن .
و لقمان هم به تازى گفت به سجع :
يا ربّ ! من مؤمنم و تو دانى و پيغمبر ترا به راست دارم ، منّت كن بر من ، منّتى كه باران از آن قوم باز دارى و ندهى .
بانگى شنيد كه دعاهاى شما را اجابت كردم . پس ايشان يكباره باز شدند كه نخواستند كه [ قيل ] بداند كه ايشان به دعا كردن شدند بر خلاف او . [ چون ] يك زمان بود ، قيل بن عمرو همى آمد از آنجا كه قربان كرده بود و آن چهارپايان را همه كشته بر كوه منا . پس بيامد تا به جاى خانهء كعبه و هم به سجع گفت : اى خداوند آسمان ! تو دانى كه من ايدر به حاجت آمده‌ام ، و حاجت من به تو نه از بيمارى است كه از بهر او عافيت خواهم ، و ليكن مبتلا شديم بدانچه به ما رسيد از قحط و كم بودن چهارپايان ، و به هيچكس باز گريخت ندانيم الَّا به تو . ما را بارانى ارزانى دار و فراز و هامون تر

114

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 114
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست