نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 113
از مهتران : يكى لقمان حكيم و ديگر مرثد بن سعيد ، و اين هر دو مسلمان بودند ، و سيوم قيل بن عمرو . و اين لقمان به نسبت از ايشان بزرگتر بود . لقمان پسر لقيم پسر عاد بزرگ بود و به هود بگرويده بود و از قوم پنهان همى داشت ، و مرثد بن سعيد آشكارا بگرويده بود ، و قيل كافر بود و با هود عصبيّت كردى . پس اين هر سه را بفرستادند با چهارپايان بسيار از گوسفند و گاو و شتر . ايشان را گفتند كه به مكّه رويد و اين قربان را آنجا بكشيد و از خداى ما را باران خواهيد . هود گفت : اى قوم به من بگرويد تا خداى تعالى جلّ جلاله شما را باران دهد . ايشان سخن هود نشنيدند و وفد فرستادند . چون به زمين مكّه آمدند ، ايشان را خويشاوندان بودند هم از قبيلهء عاد از گروه معاوية بن بكر ، ايشان را فرود آوردند و مهمان داشتند و دانستند كه ايشان وفد عاداند و به باران خواستن [ آمدند ] ، گفتند : سه روز مهمان باشيد ، آنگاه به كار خويش مشغول شويد ، و ايشان را گرامى كردند و سيكى آوردند و كنيزكان [ b 21 ] مغنّى و به مىخوردن مشغول شدند ، و يك ماه بماندند و از قوم خودشان ياد نيامد . و امروز به عرب اندر مثل است كه هر كه جايى رسول فرستد و آن رسول به كار خويش مشغول شود ، او را وفد عاد خوانند . پس چون يك ماه ببودند ، مهماندار دانست كه ايشان قوم خويش را فراموش كردهاند ، و غم مىخورد كه آن قوم عاد خويش او بودند و شرم داشت كه ايشان را از خانهء خويش بيرون كند . آن كنيزكان مغنيّه را بيتى چند شعر بياموخت تا به مجلس اندر بر ايشان بخواند . پس روز ديگر چون ايشان به مجلس شراب بنشستند ، آن كنيزكان اين بيتها بر ايشان خواندند و بيتها اين است ، شعر : < شعر > الا يا قيل ويحك قم فهيم لعلّ الله يسقينا غماما [ فيسقى ارض عاد ، إنّ عادا قد امسوا لا يبينون الكلاما ] من العطش الشّديد فليس يرجى به الشيخ الكبير و لا الغلاما و قد كانت نساؤهم بخير فقد أمست نساؤهم عياما < / شعر >
113
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 113