نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 679
حديث خراج و عهد قباد پيش از قباد خراج نبود مگر ده يك و پنج يك و چهار يك ، و جاى بود كه بيست يك بستدندى ، بر مقدار آبادانى و ويرانى زمين بود و نزديكى و دورى آب . قباد بفرمود تا همه مملكت او را مساحت كردند تا خراج بر نهند و عشر و خمس و ربع بردارند . چون مساحت آغاز كردند قباد بمرد و اندر وصيّت بفرمود مر نوشروان را كه اين مساحت تمام كن و خراج برنه و مردمان را از سختى ده يك و پنج يك و چهار يك برهان . و اين را سببى بود كه قباد چنين فرمود ، و محمّد بن جرير نگفته است و من بگويم . روزى قباد بر نشسته بود و به روستاى سواد اندر همى رفت و موبدان موبد و وزيران با وى . پس قباد تنها از پس صيدى بشد و وقت انگور رسيدن بود . قباد به سر كوهى افتاد . نگاه كرد به زير آن كوه دهى ديد . چشم وى از ميان همه رزان بر رزى افتاد و آنجا اندر انگور ديد سخت نيكو ، و زنى اندر آن رز بر سر تنورى همى نان پخت و پسركى خرد مقدار سه ساله پيش وى ايستاده . آن كودك بشد و از آن رز خوشهاى انگور بكند و خواست كه بخورد . آن زن پسرك را بزد و انگور از وى بستد و به ريسمان بر جاى خويشتن بست . قباد را از آن سخن عجب آمد و از بخيلى آن زن . قباد اسب از سر كوه فرود راند و به در آن رز فراز شد و آن زن را گفت : اى زن ! اين رز كيست ؟ گفت : آن من . گفت : اين كودك كرا است ؟ گفت : مرا .
679
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 679