responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 672


پادشاهى بلاش بن فيروز بن يزدجرد بن بهرام گور چون بلاش به پادشاهى بنشست و تاج بر سر نهاد ، مردمان را بار داد و خطبه كرد و ايشان را وعده هاى نيكو كرد ، و سوفراى را خليفت كرد بر مملكت خويش و كار و تدبير به وى سپرد و عدل كرد و اندر جهان آبادانى كرد ، و نپسنديد كه اندر پادشاهى وى هيچ خانه ويران شدى . و هر خانه كه ويران شدى و خداوند از آنجا بشدى ، از بهر او مهتران آن جاى را عقوبت كردى و گفتى چرا اين مرد را نگاه نداشتيد يا مرا آگاه نكرديد تا نفقه دادمى . و به سواد شهرى بنا كرد و آن را بلاشاباد نام كرد ، و چهار سال ملك داشت پس بمرد .
و قباد سوى خاقان رفته بود كه سپاه آرد با پنج تن از مهتران عجم كه هواى وى خواستند ، از ايشان يكى را نام زرمهر بود پسر سوفراى . چون مىرفتند به راه اندر به حدّ نشابور به دهى برسيدند . آنجا فرود آمدند به خانهء دهقانى از آن ديه ، و قباد سخت نيكو روى بود و هر كه او را بديدى بدانستى كه ملك زاده است . و آن دهقان را دخترى بود سخت نيكو روى . قباد آن دختر بديد و بر وى عاشق شد . نتوانست از خانهء آن مرد شدن . چون سه روز ببود ، زرمهر او را گفت : يا ملك ! او را بيايد رفتن .
قباد قصّهء خويش زرمهر را بگفت و گفتا : امروز نه از ملك ياد است و نه از جهان به سبب اين دختر .
زرمهر بترسيد كه قباد آنجا بماند و تدبير به خاقان شدن تباه شود . و گروهى

672

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 672
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست