نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 671
عجم از آن قبل از وى باز گشتند كه دانستند كه وى ستم كرد و غدر كرد . پس سپاه عجم سوفراى را گفتند : صلح كن . سوفراى صلح كرد بران شرط كه هر كه اندر [ دست ] خشنواز است اسير كرده از عجم و زنده است همه را باز دهد ، و تن فيروز باز دهد تا به شهر خويشتن برند . و خشنواز همه اجابت كرد و آن خواسته ها را همه باز داد . چون تن فيروز باز ستد ، گفت : بر بازوى فيروز تعويذى بود بسته به زر اندر گرفته ، و آن ديوان نامهاى بود مر خواستهء وى را و هر چه بودش از زر و گوهر و جامه و فرش و ستور و سلاح ، آنكه با خويشتن داشت چون به لشكر آمد و آن ديگر گنجها ، و ما امروز گنج خانهء وى ندانيم تا آن ديوان نباشد ، و باز نگرديم تا آن ما را ندهى . خشنواز آن ديوان را باز فرستاد . سوفراى گفت : از ايدر نروم تا هر چه از لشكرگاه وى برگرفتى تا يكى رشته همه را باز نفرستى . خشنواز همه را باز فرستاد و صلح كرد . و سوفراى بازگشت و عجم او را بزرگ كردند و خواستند كه ملك او را دهند ، نستد ، گفت : از فرزندان فيروز يكى را بنشانيد . مردمان به بلاش ميل كردند و او را بنشاندند ، و قباد بگريخت و سوى خاقان شد تا از وى سپاه خواهد و ملك از بلاش بستاند .
671
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 671