responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 661


خبر فيروز با خشنواز ملك هياطله چنين گويد محمّد بن جرير كه چون آن كارها همه نيكو شد و خلق با پيروز بياراميد ، آن ملك هياطله با آن زمين بلخ و طخارستان و غرجستان و آن پادشاهى خويش بر مردمان ستم كرد بسيار ، و مذهب قوم لوط پيش و فعلهاى بد پديد كرد ، و هر كه را پسرى نيكو روى بود از پدر بستدى و پيش خويش به پاى كردى به بندگى و با وى جماع كردى . پس مردمان بيشتر از آن پادشاهى بگريختند و سوى فيروز آمدند و زينهار خواستند .
فيروز سوى آن ملك پيغام فرستاد كه ترا بر من حق است و ليكن حق خداى بيشتر است ، و اين خلق سوى من آمدند به فرياد خواستن ، اگر تو اين سيرت بد بگردانى و ستم دست باز دارى ، و اگر نه من سپاه فرستم به حرب تو . يك دو بار رسول سوى آن ملك فرستاد . ملك به سخن فيروز ننگريست ، و سالى چهار بر آمد و مردمان هياطله بر در وى بسيار شدند . فيروز سپاه گرد كرد از عجم و آهنگ ملك هياطله كرد . چون به نزديكى و حدّ بلخ رسيد ، ميان وى و ميان هياطله بيابان مرو بود ، آنجا كه بيابان اندرونى خوانند . ملك هياطله سرهنگان را بخواند و گفت : چه تدبر كنيد كه سپاه ما با سپاه عجم تاب ندارد و با ايشان به حرب طاقت نداريم . يك تن از آن سرهنگان مردى بزرگوار بود و پير شده ، برخاست و گفت :
ايّها الملك ! اگر با من عهد كنى كه عيال و فرزندان مرا از پس من نيكو دارى و

661

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 661
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست