responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 583


قصهء يونس بن متى عليه السلام و از عجايب كه به وقت ملوك طوايف بود ، نيز حديث يونس بن متى بود . و يونس از بنى اسرائيل بود و از پيغمبران مرسل بود ، چنان كه خداى گفت : * ( وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ 37 : 139 ) * . و خداى او را به شهر نينوى فرستاد از زمين موصل ، و ايشان همه بتپرست بودند ، و او پيغام خداى بگزارد . نپذيرفتند و نگرويدند . و روزگار بسيار بر آمد و يونس دعا كرد و خداى وعده كرد كه اگر نگروند من عذاب فرستم . و بگفت به كدام روز عذاب فرستم . پس يونس ايشان را وعده كرد كه فلان روز عذاب آيد از آسمان اگر نگرويد . چون آن روز ببود ، به شب اندر يونس از ميان ايشان بيرون شد .
و خداى عز و جل ابرى را بفرستاد سرختر از آتش ، تا بر سر ايشان بيستاد و زفانهء آتش از او بيرون همى زد . ملك با همه شهريان گرد آمدند و بدانستند كه عذاب آمد .
ملك گفت : يونس را طلب كنيد تا به خداى بگرويم كه اين سخن او راست است كه ما را گفته بود ، و ما او را راستگوى نداشتيم . يونس چون آگاه شد كه ايشان او را همى طلب كنند ، از خشم كه از ايشان آمده بودش كه چرا تا امروز نگرويدند ، از ايشان بگريخت و روى ايشان را ننمود ، چنان كه خداى گفت : * ( إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ 37 : 140 ) * . و جايى ديگر گفت : * ( إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً 21 : 87 ) * . يعنى من اعمال قومه .
و برفت و به لب دريا شد تا ايشان او را نيابند . پس چون يونس را نيافتند ، و آن عذاب بر سر ايشان همى بود . پس ملك با همه خلق از شهر بيرون آمد ، و عددشان

583

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 583
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست