responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 542


خبر مقتل يحيى بن زكريّا عليه السّلام پس چون عيسى به آسمان باز شد و حواريّين دين عيسى آشكارا كردند ، و هر كسى بدان شهر كه فرموده بود برفت ، و يحيى با يعقوبس اندر زمين بيت المقدّس بماند و ملك هردوس او را نيكو داشت ، و مريم از پس عيسى به شش سال بمرد ، يحيى بماند ، و ملك هردوس هر چه كردى بىفرمان يحيى نكردى . و اين ملك را دختر برادرى بود نام او هروديا ، و به خبرى نيز گفتند كه دختر زن ملك بود [ نامش سلومه ] . ملك اين دختر را دوست داشت و خواست كه او را به زنى كند ، يحيى را پرسيد ، گفت : شايد او را به زنى كردن ؟ زيرا كه اندر شريعت تورات و انجيل همچنين است كه دختر برادر و دختر زن را نشايد به زنى كردن ، و ملك آن زن را آرزو همى كرد ، و يحيى او را نهى همى كرد .
آن دختر و مادرش بر يحيى كينه گرفتند . و هر روزى سوى ملك اين دختر را يك حاجت روا بود . يك روز مادر ، دختر را بياموخت كه اگر ملك امروز گويد حاجت خواه ، تو بگوى سر يحيى خواهم . اين دختر بيامد و بگفت : ملك گفت :
يحيى پيغمبر خداى است ، او را نتوان كشتن . ديگر روز اين دختر همان حاجت بخواست . ملك اجابت نكرد . چون بدانستند كه ملك اجابت همى نكند ، صبر كردند تا روزى كه ملك به شراب بنشست . مادر مر آن دختر را جامه هاى نيكو بپوشيد و بياراست و پيش ملك آورد تا ساقىاى كند ، ملك چون مست شد به خانه اندر شد و

542

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 542
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست