روزگارهاى عيد خويشتن را آشكارا كرد به بيت المقدّس اندر ، و خلقى بسيار از متابعان عيسى گرد آمده بودند . ابليس با دو ديو ديگر به صورت سه پير به ميان ايشان اندر بنشستند و با ايشان مناظره كردند ، گفتند : ما مردمانيم هر سه پير و از زمين مغرب آمديم و دين شما بشنيديم ، ما را خوش آمد بگرويديم چون مقالت شما بشنيديم . شما چه گوييد كه عيسى چيست ؟
بنى اسرائيل گفتند : عيسى پيغامبر خداى بود و روح الله [ است ] و پسر مريم .
بىپدر آمده است . ابليس گفت : پسر بىپدر نباشد ، چاره نيست از آن كه او را پدرى بود ، و مرا به دل آيد ايدون كه خداى عزّ و جلّ پدر وى است و عيسى پسر خداى است . آن ديگر ديو گفت : اين سخن چيز نيست ، خداى را زن نبود و او را زن به كار نيايد ليكن عيسى خود خداست ، از آسمان به شكم مريم اندر شد و از وى بيرون آمد ، و خلق او را بديدند و قدرت و عجايبهاى وى بديدند ، و به صورت آدمى بيرون آمد از شكم آدمى و به آسمان باز شد ، و خداى قادر است كه هر كجا خواهد شود و هر چه خواهد خلق را بنمايد . سديگر ديو گفت : اين كه شما گفتيد هيچ نيست ، خداى اندر شكم زنى نشود و خويشتن خلق را ننمايد و به فرزند حاجتش نيايد ، و ليكن من ايدون گويم كه مريم را دوست گرفت و عيسى را بيافريد و او را علامت و آيت خويش كرد اندر ميان خلق ، پس او را و مريم را با خويشتن انباز كرد تا هر دو را بزرگى بود و از خداى چيزى كم نشود .
و مردمان آن بشنيدند ، ابليس با آن هر دو ديو پنهان شدند ، و مردمان را اين سخن اندر دل افتاد كه چاره نيست كه عيسى از اين هر سه يكى بود . پس وسوسه اندر دل خلق افگند كه اين هر سه فريشتگان بودند و خداى عزّ و جلّ ايشان را بفرستاد تا اصل دين شما را بياموزند . پس بر اين سه گروه شدند و هر يكى مقالتى از اين برگرفتند ، و از آن روز باز اين سه مقالت اندر ميان ترسايان مانده است ، همه بر اين سه مقالتاند و همه به عيسى و به خداى كافر شدند و عيسى را ندانند بحقيقت .
و پسر جرير گويد اين حديث سه ديو به روزگار عيسى بود و به خبر ديگر است كه از پس عيسى بود . [ b 100 ]

541