responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 504


خبر مولود مريم عليها السّلام پس چون زن عمران بار گرفت ، نذر كرد و گفت : اين كه اندر شكم من است يا ربّ ترا محرّر كردم . و عمران همچنان نيز نذر كرد . و اين را خداى عزّ و جلّ از مادر حكايت كرد كه نخست مادرش محرّر كرد ، پس پدر . * ( فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى 3 : 36 ) * . چون بار گرفت دخترش آمدش ، و شرم داشت از خداى عزّ و جلّ كه دختر محرّر نبود . گفتا : يا ربّ ! از من دختر آمد چيزى نيامد كه ترا بشايست . خداى گفت : * ( وَالله أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ 3 : 36 ) * . و من خود [ a 94 ] دانستم كه چه آيد . به آن شرم داشتن وى آن دختر را به پسرى بپذيرفت . همچنان كه خداى گفت : * ( فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ 3 : 37 ) * . خداى تعالى سوى زكريّا وحى فرستاد كه بگوى مادر مريم را كه من اين دختر را به پسرى بپذيرفتم ، اين را به مزگت بياور و محرّر كن . و هرگز به مزگت اندر دختر محرّر نبوده بود ، ازيرا كه زن عورت [ بود ] و حايض شود ، و زن حايض را به مزگت نشايد آمدن و نه مصحف پسودن [ و نه نبى خواندن ] و مرد جنب را همچنان .
پس چون مادر مريم را به مزگت آورد و بنهاد ، آن عبّادان و رهبانان مزگت عجب داشتند و منكر آمدشان . گرد آمدند سوى زكريّاى پيغامبر ، گفتند : اين زن عمران دخترى محرّر آورد ، و اين چيزى است محدث . زكريّا گفت : اين خداى گفته است .
پس چون از پيغمبر بشنودند ، همه خاموش شدند . هر كسى گفت : من اين را بپذيرم ، زكريّا گفت : من حق ترم كه خواهر مادر اين ، زن من است و من شوى خالت وىام .

504

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 504
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست