responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 488


[ خبر اسكندر بن فيلقوس يونانى ] و ديگر روز [ اسكندر ] بر تخت بنشست و سپاه خويش و آن وى عرض كرد ، هزار هزار و چهار صد هزار مرد ، و خلق را خطبه كرد و داد كرد و حاجبان دارا را بياورد و هر خواسته كه ايشان را وعده كرده بود بداد ايشان را ، پس گفت ايشان را :
من شرط كردم كه شما را خواسته دهم ، نگفتم كه شما را نكشم ، و حديث جان نكردم ، و اندر سياست روا نباشد كه شما را دست باز دارم با اين بىوفايى كه شما كرديد با ملك خويش . و خون ملك باطل نشود و هر كه ملك را بكشد على الحال او را ببايد كشتن . پس ايشان را بكشت و به دار كرد و منادى كرد كه هر كه ايشان را بيند بايد كه با ملك خويش بىوفايى نكند .
و آن دختر ، روشنك نام را به زنى كرد و از سپاه وى هيچكس را اسير نكرد ، و علما و حكماى عجم را بياورد و [ كتب حكمتهاى ايشان همه ] نبشت و ترجمه كرد به زبان يونان و به يونان فرستاد سوى ارسطاطاليس . و هر چند بتوانست از شهر پارس و بابل و عراق ويران كرد و حصارها بيفگند ، همچنانكه بخت النّصر كرده بود به شام . و ديوانها را همه بسوخت ، و چون بخواست رفتن به هر شهرى ، مهتران شهر را ملك كرد . و از پس اسكندر آن ملكان چهارصد سال بماندند ، به هر طايفه‌اى ملكى ، و ايشان را ملوك طوايف خواندند . تا آن وقت كه اردشير بابكان برخاست و ملك عجم از دست ملوك طوايف بيرون كرد و همه ملكت بگرفت .

488

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 488
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست