نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 478
خبر خواب ديدن بخت النّصر و گزاردن پيغمبران و هلاك وى [ a 90 ] و دانيال و حبايل و ميشايل همى گريستند . چون بنى اسرائيل را چنان ديدند دعا كردند . خداى عزّ و جلّ وحى كرد بديشان كه بنى اسرائيل فرمان را دست باز داشتند . و هر چه كرده بودند بر ايشان عرض كرد از آن نعمتهاى خويش كه ايشان را داده بود . پس گفت كه اين را مرگ نزديك آمد . پس بخت النّصر خوابى ديد . او را عجب آمد آن خواب و باز فراموش كرد . پس دانيال و همه فرزندان پيغمبران را بخواند و گفت : من خوابى ديدم و فراموش كردم . اگر مرا بگوييد كه چه ديدم و بگزاريد ، و اگر نه بفرمايم تا كتفهاى شما بيرون كنند . ايشان زارى و دعا كردند . ايزد تعالى ايشان را آگاه كرد كه آن خواب چيست . بيامدند و پس گفتند : صورتى ديدى پاى و ساق او از سفال و زانو [ و ران او ] از مس و شكم وى از سيم و بر او از زرّ و سر و گردن او از آهن ، و سنگى بيامد و بر سر او آمد و بشكست . گفت : اين ديدم بگزاريد . گفتند : ملكان باشند همه به پايه يك از ديگر فروتر . آن نخستين كه پاى او ديدى از سفال ، آن ضعيفتر بود و آن ديگر از مس بنيروتر و آنكه از سيم ديدى برتر بود و آنكه از زر ديدى برتر بود و آنكه از آهن ديدى از همه بنيروتر و سختتر ، و آن سنگ كه ديدى كه از آسمان بيامد ، پيغمبرى است كه بيايد و همه كارهاى ايشان بشكند و كارهاى ملكان همه سوى او گرداند . پس ايشان را گفت : اين خانه كه من
478
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري جلد : 1 صفحه : 478