responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 428


خبر وفات سليمان عليه السّلام سليمان عليه السّلام از پس آنكه ملك باز او رسيد بيست سال ديگر بزيست تا ملكش چهل سال تمام شد و عمرش پنجاه و پنج سال بود . ديوان را بفرمود تا بناها كردند و مزگتها كردند ، و مزگت بيت المقدّس مىساختند . چون وفاتش نزديك آمد ، به بيت المقدّس شد بنزديك آن مزگت شد و يك دو ماه آنجا بود ، و نان آنجا خوردى و نماز كردى و به يك ركعت نماز شبانروزى ببردى . و چون نماز كردى هيچكس پيرامون او نگشتى نه آدمى و نه پرى و نه ديو . اگر ديو آنجا شدى از آسمان آتش آمدى و او را بسوختى ، و به محراب سليمان هر روز درختى برستى كه هرگز سليمان نديده بودى . و سليمان نماز همى كردى و درخت با او به سخن آمدى ، و سليمان از او پرسيدى كه ترا چه خوانند و چه كار را شايى ؟ درخت بگفتى ، و پس سليمان به محراب اندر نماز همى كرد و درختى ديد نورسته . او را پرسيد كه ترا چه خوانند و چه كار را شايى ؟ گفت من خرابى بيت المقدّس را رسته‌ام . از من عصا كن و بر من تكيه كن .
سليمان عليه السّلام بدانست كه او را وفات نزديك است . آن درخت ببريد و از او عصايى كرد و بر آن تكيه كردى هر گه كه نماز كردى و به پاى ايستادى . پس سليمان دانست كه مزگت بيت المقدّس بسيار مانده است كه آبادان گردد ، و چون او را وفات آيد ديوان آن را تمام نكنند و دلش بدان مشغول شد . دعا كرد و گفت : يا

428

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 428
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست