responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 291


خبر آمدن موسى و هارون پيش فرعون و پيغام گزاردن پس موسى عليه السّلام ديگر روز آنجا برفت و به در مصر آمد با عيال و گوسپندان ، و به شب به شهر اندر آمد ، و مادرش هنوز زنده بود و هارون برادرش ، و خواهر و پدرشان مرده بود . چون به در خانه آمد ، مادرش نشناخت كه دوازده سال بود كه از پيش وى غايب بود . او را پرسيد كه تو كيستى ؟ گفت : مردى از راه آمده‌ام ، امشب مهمان شما باشم . او را به خانه اندر جاى كرد و طعامى پيش آورد . هارون را گفت : بنشين و با مهمان طعام خور تا او را گرامى كرده باشى . چنين گويند به خبر اندر كه خوردنى تفشيل داشتند ، پيش موسى آوردند . هارون با او بنشست و موسى با او سخن گفت . هارون او را بشناخت . چون موسى نان بخورد ، پيغام خداى عزّ و جلّ با هارون بگزارد . هارون گفت : سمعا و طاعة .
چون روز ببود ، موسى و هارون برخاستند كه به در فرعون شوند . مادر بگريست گفت : هر دو فرزند مرا بكشند . موسى گفت : اى مادر ! اندوه مدار كه خداى عزّ و جلّ ما را از بدى ايشان ايمن كرده است . پس چون به در فرعون شدند ، اندر خبر ايدون است كه هم آنگاه در پيش فرعون رفتند . و اندر خبر ديگر ايدون روايت كنند كه دو سال بر در فرعون بماندند ، و موسى گفتا : من رسول خدايم . ايشان گفتند : خداى فرعون است . او گفت : خداى آسمان و زمين يكى است . آن حاجبان و دربانان چنين گفتند كه اين مرد ديوانه است . آن روز بازگشت . چون ديگر روز ببود ، هم

291

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 291
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست