responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 255


[ حديث صلح منوچهر و افراسياب ] پس منوچهر مردى با قوّت بنگريست كه نامش آرش بود و اندر همه روى زمين از وى تيراندازتر نبود و با قوّتتر ، و او را بفرمود كه بر سر كوه دماوند شود ، و آن كوهى است بدان زمين اندر كه هيچ كوهى نيست بلندتر از آن ، و يك تير به همه نيروى خود بيندازد تا كجا افتد .
آرش از سر كوه تير بينداخت و تير او از طبرستان و زمين گرگان و از نشابور و از سرخس تا لب جيحون افتاد ، از اين همه شهرها و بيابان بگذشت و افراسياب را سخت اندوه آمد كه چنان پادشاهى از حدّ سرخس تا لب جيحون منوچهر را بايست دادن ، و عهد كرده بود و صلحنامه نبشته ، نتوانست از آن شرط بازگشتن و خلاف كردن . سپاه را باز گردانيد و از جيحون از آن سو گذشت ، و جيحون ميان حدّ نهادند .
و منوچهر از حصار بيرون آمد و به رى رفت و به ملكت بنشست و از لب جيحون تا حدّ يمن و مغرب و همه آن پادشاهى او را گشت و داد ميان خلق اندر بگسترد ، و دهقانان به هر شهرى و هر دهى بنشاند و ايشان را آبادانى فرمود ، و از رود جيحون سوى بلخ رودهاى بسيار كرد و سوى مغرب رود فرات روان كرد و جهان آبادان گشت ، و خراجها بر خلق سبك كرد و خواسته هاى بسيار بر وى گرد آمد و سپاه را روزى فرمود دادن افزونى . و هر كسى را طبقات جدا كرد ، آنكه به شمشير كارزار كند و آنكه به زوبين و آنكه به نيزه و آنكه تيراندازان بودند . و هر كسى را گروه گروه

255

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 255
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست