responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 141


حديث هجرت ابراهيم عليه السلام پس خداى عز و جل ابراهيم را مبتلا كرد به هجرت ، و او را از خانه و شهر خويش دور كرد و به غريبى برد . همچنانكه پيغمبر عليه السلام را از مكه بيرون كردند و به مدينه هجرت كرد و آنجا بمرد . پس چون ابراهيم از آتش بيرون آمد و خلق را به خداى عز و جل خواند ، مردمان لختى بگرويدند از پنهان نمرود ، و نمرود همى دانست و خاموش همى بود از بهر پدرش . پس چون پدر ابراهيم بمرد ، نمرود ابراهيم را بخواند و گفت : پادشاهى بر من تباه كنى ، برخيز و از حد من بيرون شو كه آن خداى كه تو دارى هر كجا كه باشى نگه توان داشتن .
پس ابراهيم عزم رفتن كرد ، و برادرى بود او را هاران نام و مرده بود و او را پسرى مانده بود نام او لوط ، ابراهيم عليه السلام آن لوط را بخواند و دين بر او عرضه كرد ، و لوط بگرويد چنان كه خداى گفت : * ( فَآمَنَ لَه لُوطٌ وَقال إِنِّي مُهاجِرٌ إِلى رَبِّي 29 : 26 ) * . پس ابراهيم عليه السلام لوط را از آن همه خويشان بخواند و گفت : من بخواهم رفتن از اين شهر . لوط گفت : كجا روى ؟ گفت : به پناه خداى عز و جل روم به جايى كه دين بتوان داشتن هجرت كنم بنزد خداى عز و جل . و جايى ديگر گفت : * ( إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي 37 : 99 ) * . لوط او را اجابت كرد و گفت : من با تو بيايم .
و ابراهيم را عمى بود نام او نيز هاران ، و اين هاران مرده بود و دخترى او وى مانده بود ، نامش ساره ، و در زمانهء وى از او نيكوروىتر نبود . ابراهيم ساره را به زنى

141

نام کتاب : تاريخ الطبرى ( تاريخنامه طبرى ) ( فارسي ) نویسنده : محمد بن جرير الطبري    جلد : 1  صفحه : 141
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست