responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 946


- معجم البلدان ج 1 ص 348 محمد بن سيرين از ابو هريره روايت مىكند : عمر بن خطاب مرا عامل بحرين كرد . در آنجا دوازده هزار درهم ثروت پيدا كردم . هنگامى كه نزد عمر رفتم ، گفت : اى دشمن خدا و مسلمانان ، يا اى دشمن كتاب خدا ، اموال خدا را دزديدى ، گفتم : من نه دشمن خدايم و نه دشمن مسلمانان وكتاب خدا ، بلكه من دشمن دشمنان آنها هستم . گفت : پس اين اموال را از كجا آورده‌اى ؟ گفتم : پول اسبهائى كه زاد و ولد كرده‌اند و پول سهامم هست كه جمع شده است . بالاخره آن دوازده هزار درهم را از من گرفت : پس از نماز صبح گفتم : خدايا عمر را بيامرز . عمر جواب داد : كه از آنها مىگيرد و بهترش را به آنها مىدهد . پس از چندى گفت : نمىخواهى براى ما كار كنى ؟ گفتم : نه . گفت : چرا ، يوسف ( پيامبر عليه السلام ) از تو بهتر بود و كار مىكرد و درخواست كرد كه او را مسئول خزائن و اموال كنند . گفتم : يوسف ( عليه السلام ) پيامبر بود و پسر پيامبر ، و من ابو هريره پسر اميمه هستم و از سه چيز و دو چيز مىترسم . گفت : چرا نمىگوئى از پنج چيز ؟ گفتم : از شلاق كه بر پشتم بخورد و از اينكه فحش بخورم و آبرويم برود و از اينكه مالم را بگيرند و از سخن بدون علم و از حكم بدون حلم ، مىترسم .
- شيخ المضيره ابو هريره ج 2 ص 80 عمر دستور داد ده هزار يا دوازده هزار درهم از ابو هريره بگيرند . در روايت ابن سعد در طبقات آمده : عمر به او گفت : اى دشمن خدا و اسلام يا اى دشمن خدا و كتاب خدا ، مال خدا را دزديدى ؟
در روايت ديگر آمده : عمر به او گفت : آنوقتى كه ترا عامل بحرين كردم ، نعلين هم بيا نداشتى . اما حالا خبردار شده‌ام كه اسبهاى هزار و ششصد دينارى مىخرى . ابو هريره جواب داد : ما اسبهائى داشتيم كه زاد و ولد كرده‌اند و زياد شده‌اند و اين ثروت هم از عطاياى مردم است . عمر گفت : من حقوق ترا معلوم كرده بودم ، اينها همه اضافى است و بايد بدهى . گفتم : تو حق ندارى آنرا بگيرى . عمر گفت بخدا حق دارم و با زور شلاق هم مىگيرم ، سپس تازيانه را برداشت و آنقدر او را زد كه خونين و مجروح شد . و گفت آنها را پس بده . ابو هريره گفت : آنها را وقف خدا مىكنم . گفت : اگر از مال حلال بود و با رضايت مىدادى ، درست بود ، اما نه حالا كه مردم

946

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 946
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست