خواند و گفت : اين نامه هيچ ارزشى ندارد ، سپس آنرا پاره كرد . طلحه با عصبانيت نزد ابوبكر برگشت و گفت : تو اميرى يا عمر ؟ ابوبكر جواب داد : امير او است و اطاعت براى من . < فهرس الموضوعات > ابوبكر مىگويد : هر چه را عمر اجازه كند ، ما هم همانرا اجازه مىكنيم ! ! < / فهرس الموضوعات > ابوبكر مىگويد : هر چه را عمر اجازه كند ، ما هم همانرا اجازه مىكنيم ! ! 35813 - نافع مىگويد : ابوبكر قطعه زمينى را به اقرع بن حابس و زبرقان داد و سندى هم براى آنان نوشت . عثمان به آنان گفت : ببريد عمر آنرا امضاء كند ، اگر او امضا كند ، اعتبارش بيشتر مىشود ، مضافا بر اينكه او خليفه بعد از ابوبكر هم خواهد بود . آنها نزد عمر رفتند ، عمر پرسيد : كى اين نامه را به شما داده است ؟ گفتند : ابوبكر . گفت : اين نامه هيچ ارزشى ندارد ، براى بدست آمدن اين زمين مسلمانان سنگها خوردهاند ، آنوقت مال شما باشد ، سپس به نامه تف كرد و نوشتههايش را پاك نمود . آنها نزد ابوبكر برگشته و گفتند : نمىدانيم تو خليفهاى يا عمر ؟ سپس قضيه را تعريف كردند . ابوبكر گفت : هر چه را عمر اجازه كند ، ما هم اجازه مىكنيم . < فهرس الموضوعات > عمر قاضى رسمى دستگاه خلافت ابوبكر ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر قاضى رسمى دستگاه خلافت ابوبكر ! ! - كنز العمال ج 5 ص 643 14130 - محارب بن دثار مىگويد : هنگامى كه ابوبكر به خلافت رسيد ، عمر پست قضاوت را عهدهدار شد و ابو عبيده مسئوليت بيت المال را به عهده گرفت . < فهرس الموضوعات > مجلس تصميمگيرى دستگاه خلافت ابوبكر دو عضو داشت كه رئيس آن عمر بود ! ! < / فهرس الموضوعات > مجلس تصميمگيرى دستگاه خلافت ابوبكر دو عضو داشت كه رئيس آن عمر بود ! ! - كنز العمال ج 5 ص 603 14067 - عطاء بن سائب مىگويد : هنگامى كه ابوبكر به خلافت رسيد ، فرداى همان روز پارچههائى را بر دوش انداخت تا به بازار رفته و بفروشد . عمر به او گفت : كجا مىروى ؟ گفت : بازار . گفت مىخواهى چهكار كنى ؟ تو ولايت امر مسلمين را به عهده گرفتهاى ، جواب داد : پس خرج زن و بچهام را از كجا بياورم ؟ عمر گفت : بيا برويم ، نزد ابو عبيده كه متصدى بيت المال بود رفتند . ابو عبيده گفت : باندازه خوراك يك نفر از مهاجرين نه بهترينشان و نه بدترينشان را براى تو مقرر مىكنم . لباس هم بقدرى كه براى زمستان و تابستان احتياج داشته باشى مىتوانى