هيچ و گر نه شمشير بين ما خواهد بود . آنها نزد ابوبكر برگشته و گفتند : نمىدانيم تو خليفهاى يا او ؟ تو خط مىدهى ، او پاره مىكند ! ابوبكر گفت : اگر بخواهد او خليفه است . < فهرس الموضوعات > ابوبكر هم عمر را خليفه مىداند ! ! < / فهرس الموضوعات > ابوبكر هم عمر را خليفه مىداند ! ! - كنز العمال ج 12 ص 545 35738 - عمر بن يحيى زرقى مىگويد : ابوبكر زمينى را به طلحة بن عبيد الله داد و سندى هم براى آن نوشت و عدهاى از مسلمانان من جمله عمر را بعنوان شاهد قرار داد . طلحه سند را نزد عمر برد كه امضا كند ، عمر قبول نكرد و گفت : اين مال توست يا مال جميع مردم ؟ طلحه نزد ابوبكر برگشت و گفت : تو خليفهاى يا عمر ؟ تو دستخط مىدهى و او پاره مىكند ! ابوبكر جواب داد : بلكه او خليفه است و مىتواند نپذيرد . - كنز العمال ج 1 ص 315 1479 - از مسند ابوبكر ، طاووس مىگويد : پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم زمينى را به عيينة بن حصين داد ، پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از دنيا رفت او هم مرتد شد و از اسلام برگشت زمين را از او گرفتند ، پس از آنكه دوباره مسلمان شد ، ابوبكر طى دستخطى زمين را به او برگرداند . عيينه نامه را به عمر داد ، عمر آنرا گرفت و پاره كرد و گفت : اگر از اسلام برنگشته بودى ، زمين مال تو بود ، اما الآن ديگر حقى ندارى ، عيينه نزد ابوبكر برگشت و گفت : تو اميرى يا عمر ؟ ! ابوبكر جواب داد : اگر عمر بخواهد او خليفه است . < فهرس الموضوعات > اعتراف ديگر ابوبكر كه خليفه عمر است ! ! < / فهرس الموضوعات > اعتراف ديگر ابوبكر كه خليفه عمر است ! ! - كنز العمال ج 3 ص 912 9151 - عبيده مىگويد : عيينة بن حصن و اقرع بن حابس پيش ابوبكر رفته و گفتند : ما زمين شورهزارى داريم كه هيچگونه آب و علف و منفعتى ندارد ، چنانچه صلاح بدانى آنرا تقسيم كنيم ، شايد بتوانيم در آنها زراعت نمائيم . ابوبكر هم به آنها اجازه داد و نامهاى هم برايشان نوشت كه عمر آنرا ببيند و شاهد آن باشد . آنها نامه را نزد عمر بردند ، عمر تا قضيه را فهميد ، فورا نامه را گرفت و روى آن تف كرد و نوشتههاى آنرا پاك كرد . آنها بشدت ناراحت شده و حرفهاى