بن مالك روايت مىكند : شنيدم عمر به ابوبكر مىگفت : برو بالاى منبر و آنقدر اين حرف را گفت تا ابوبكر از منبر بالا رفت و مردم با او بيعت كردند .
- كنز العمال ج 7 ص 243 18774 - انس بن مالك مىگويد : شنيدم عمر بن خطاب فرداى روزى كه با ابوبكر در مسجد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بيعت شد ، قبل از سخنرانى كرد و پس از شهادتين گفت : من ديروز حرفهائى گفتم كه خلاف واقع بود ( گفتم كه پيامبر صلى الله عليه وآله از دنيا نرفته و او زنده است و برمىگردد و دست و پاى منافقين را مىبرد ) آنچه را كه گفته بودم نه در كتاب خدا بود و نه از پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم . اما بهر حال من اميدوار بودم آن حضرت براى هميشه بماند و آخرين نفرى باشد كه از دنيا مىرود . اما خداوند او را براى خود پسنديد و از ميان شما برد . و اين كتابى كه نزد شماست ، چيزى است كه خداوند به آن رسولش را هدايت كرد ، پس به آن تمسك كرده و هدايت بجوئيد .
- سيره ابن هشام ج 4 ص 225 ابن اسحاق از زهرى از انس بن مالك روايت مىكند : فرداى روزى كه با ابوبكر در سقيفه بيعت كردند ، ابوبكر بر منبر نشست و عمر شروع به سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى الهى گفت : ايها الناس ، ديروز حرفهائى زدم كه خلاف واقع بود ، كه نه در كتاب خدا پيدا مىشد و نه از پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم شنيده شده بود . اما من دلم مىخواست آن حضرت هميشه مىبود و امور ما را تدبير و اداره مىكرد . و آخرين فردى بود كه از دنيا مىرفت آن حضرت از دنيا رفت ، اما خداوند كتابى در ميان شما باقى گذاشت كه به آن رسولش را هدايت كرده بود ، اگر به آن دست آويزيد ، خداوند شما را هم هدايت خواهد كرد . خداوند شما را بر رأى به كسى جمع كرده كه دوست و يار رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و همراه آن حضرت در غار بوده است ، برخيزيد و با او بيعت كنيد . اينجا بود كه مردم همگى بعد از سقيفه با ابوبكر بيعت كردند .
- سيره ابن كثير ج 4 ص 490

851