عمر بن خطاب ، ديدهاى ؟ گفت : نه ، اما صفات و مشخصات و روش و اعمال و رفتار ترا ديدهام . - تاريخ مدينه ج 2 ص 294 موسى بن مؤمل بن اسماعيل . . . از اقرع مؤذن عمر روايت مىكند : عمر مرا بدنبال اسقف فرستاد . به او گفت : در كتابهاى خود مرا چگونه يافتهاى ؟ گفت : ترا شاخى ديدهام . عمر شلاقش را بالا برد و گفت : شاخ ، شاخ يعنى چه ؟ گفت شاخ آهنين ، مطمئن و قوى و امين . پرسيد : بعد از من چه كسى خواهد بود ؟ گفت : خليفهاى صالح كه فقط به بستگان واقرباء خودش مىرسد . عمر سه بار گفت : خدا عثمان را بيامرزد . سپس پرسيد : بعد از او چه كسى خواهد بود ؟ گفت : كسى خواهد آمد كه چون آهن زنگ زده است . عمر دست بر سرش گذاشت و گفت : واى ، واى . اسقف گفت : او خليفه صالحى است كه از وقتى كه به خلافت مىرسد ، چيزى جز شمشير و خون نخواهد بود . . . - كنز العمال ج 12 ص 559 اقرع مىگويد : عمر بدنبال اسقف فرستاد و پرسيد : ما را در كتاب خود يافتهاى ؟ گفت : بله ، پرسيد : چه يافتهاى ؟ گفت : شاخى از آهن ، يعنى اميرى نيرومند ، پرسيد : پس از من چه ؟ گفت : خليفهاى كه فقط بستگانش را مقدم مىدارد . عمر گفت : خدا ( عثمان ) ابن عفان را بيامرزد . . . و تهذيب الكمال ج 3 ص 327 و تهذيب التهذيب ج 1 ص 323 - مسند احمد ج 1 ص 42 . . . عمير بن سعد انصارى والى عمر در شهر ، حمص ، مىگويد : عمر به كعب گفت : چيزى مىپرسم ، پنهان نكن . گفت نه ، بخدا قسم هر چه بدانم مىگويم . پرسيد : از چه چيزى بيش از همه از امت محمد صلى الله عليه وسلم مىترسى ؟ گفت : از امامان گمراه ، عمر گفت : راست مىگوئى ، همين مطلب را رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بطورى سرى به من فرمود .