انجام دهى ؟ گفت : بله . گفتم : ميهمانشان كن و به بيماران آنها برس و راهنمائىشان كن . سپس من هم به آنچه كه نوشته بودم عمل كرده و دير و آنچه را كه در آن بود ، به او دادم . < فهرس الموضوعات > اهل كتاب عمر را از خال سياه روى رانش مىشناختند ! ! < / فهرس الموضوعات > اهل كتاب عمر را از خال سياه روى رانش مىشناختند ! ! - كنز العمال ج 12 ص 596 35864 - عمر در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم سوار اسب شد . در حال حركت ران او بيرون افتاد ، اهل نجران كه ( كه مسيحى بودند ) خال سياهى را روى ران او ديدند ، گفتند : او همان كسى است كه ما را از سرزمينمان بيرون خواهد كرد . < فهرس الموضوعات > اهل كتاب مىگويند : عمر هم مانند حزقيل ( پيامبر ) مرده زنده مىكند ! ! < / فهرس الموضوعات > اهل كتاب مىگويند : عمر هم مانند حزقيل ( پيامبر ) مرده زنده مىكند ! ! - تاريخ طبرى ج 1 ص 323 ابن حميد . . . از سالم نصبرى روايت مىكند : عمر بن خطاب در حال نماز بود يهوديان او را ديدند كه هنگام ركوع رفتن بصورت خاصى خم مىشود . يكى از آنها به ديگرى گفت : آيا او خودش است ؟ عمر شنيد ، پس از نماز پرسيد : منظورتان از اين حرف چه بود ؟ گفتند : ما در كتاب خودمان شاخى از آهن ديدهايم ( كه منظور از آن تو هستى ) كه خداوند قدرت حزقيل ( پيامبر ) را براى مرده زنده كردن ، به او هم مىدهد . عمر گفت : ما در كتاب خودمان ( قرآن ) نداريم كه كسى جز حضرت عيسى بن مريم ( عليهما السلام ) مرده زنده كند . گفتند : مگر در كتاب خدا نيامده ( ورسلا لم نقصصهم عليك ) ( و پيامبرانى را كه قصه آنها را برايت نگفتهايم ) ؟ عمر گفت : چرا . گفتند : بنى اسرائيل گرفتار وبا شدند . عدهاى از آنان از شهر خارج شدند ، اما پس از يك مايل همگى مردند . روى قبر آنان ديوارى ساختند ، تا آنكه استخوانهاى آنان پوسيده شد . آنگاه خداوند حزقيل را فرستاد تا آنان را زنده كند . آنگاه اين آيه نازل شد ( الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت ) ( آيا نديدى آنهائى كه از ترس مرگ هزار ، هزار از خانه و كاشانه خود گريختند ) ( اين نكته بسيار قابل توجه است كه يهوديان بصورت يك باند قوى تبليغاتى بر روى آيات قرآن كار كرده و از آيات آن سوء استفاده مىكردند و براى آنكه عمر را بسوى خود جذب كنند ، با جعل اخبار غيبى وسوء استفاده از آيات قرآن افكار عمر و اطرافيان او را منحرف كرده و فرهنگ خود را نشر مىكردند .