< فهرس الموضوعات > * * * اعتراض عمر به پيامبر صلى الله عليه وآله بر سر نماز به جنازه يك منافق غير قرشى ! ! ع < / فهرس الموضوعات > * * * اعتراض عمر به پيامبر صلى الله عليه وآله بر سر نماز به جنازه يك منافق غير قرشى ! ! ع < فهرس الموضوعات > عمر پيامبر صلى الله عليه وآله را كشيد كه اين عمل حرام است ، اما حضرت نپذيرفت < / فهرس الموضوعات > عمر پيامبر صلى الله عليه وآله را كشيد كه اين عمل حرام است ، اما حضرت نپذيرفت - بخارى ج 2 ص 76 مسدد . . . . . از ابن عمر روايت مىكند : هنگامى كه عبدالله بن ابى ( رئيس منافقين مدينه ) از دنيا رفت ، پسرش نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم آمد و گفت : يا رسول الله پيراهنت را بده تا كفن او كنم و بر جنازه او نماز بخوان و برايش استغفار كن ، حضرت هم پيراهنش را داد و از او اجازه گرفت كه بر جنازه پدرش نماز بخواند ، هنگام نماز عمر حضرت را كشيد و گفت : خدا ترا نهى نكرد ، كه بر منافق نماز نخوانى ؟ حضرت جواب داد : خدا مرا مخير كرده كه نماز بخوانم يا نخوانم چنانكه فرموده ( استغفر لهم او لا تستغفر لهم ان تستغفر لهم سبعين مرة فلن يغفر الله لهم ) ( استغفار كنى يا نكنى فرقى نمىكند ، اگر هفتاد بار هم برايشان استغفار كنى ، خدا آنها را نخواهد بخشيد ) سپس حضرت نماز خواند . كه اين آيه نازل شد : ( ولا تصل على احد منهم مات ابدا ) ( هرگز بر احدى از آنها نماز نخوان ) ( يعنى خدا پيامبرش را رد كرد و عمر را تأئيد نمود ، جدا مرحبا بر عمر . . . . ) مىگويند : پيامبر صلى الله عليه وآله ابن سلول منافق را بيش از حد اكرام نمود ! ! مالك بن اسماعيل از ابن عيينه از عمرو جابر روايت مىكند : پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بعد از آنكه عبدالله بن ابى را دفن كردند ، آمد و جنازه او را بيرون آورد و از آب دهانش بر او ريخت و پيراهن خود را به او پوشانيد . < فهرس الموضوعات > عمر مىگويد : پريدم و پيامبر صلى الله عليه وآله را كشيدم و نهى كردم ، خدا هم بيارى من آمد و مرا تأئيد نمود . < / فهرس الموضوعات > عمر مىگويد : پريدم و پيامبر صلى الله عليه وآله را كشيدم و نهى كردم ، خدا هم بيارى من آمد و مرا تأئيد نمود . - بخارى ج 2 ص 100 باب كراهت نماز بر منافقين و استغفار براى آنها . . . . . يحيى بن بكير . . . . . از عمر بن خطاب روايت مىكند : هنگامى كه عبدالله بن أبى بن سلول از دنيا رفت ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) را دعوت كردند بر او نماز بخواند . عمر مىگويد : بمحض حضرت براى نماز ايستاد از جا پريدم و گفتم : مىخواهى به اين شخص نماز بخوانى در حاليكه او چنين و چنان گفته و بر عليه