ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله ، هر كس اين دو شهادت را بدهد وارد بهشت خواهد شد .
- مسند احمد ج 2 ص 421 عبدالله . . . . . از ابوهريره روايت مىكند : در يك از جنگها مردم گرسنه ماندند ، اجازه خواستند شترهايشان را سر ببرند ، حضرت هم اجازه داد ، عمر خبردار شد ، نزد حضرت رفت و گفت : يا رسول الله اين شترها هم بار مىبرند و هم ما را به دشمن مىرسانند ، چطور اجازه دادى آنها را ذبح كنند . دستور بده باقيمانده غذاهايشان را بياورند ، سپس دعا كن خدا آنرا بركت دهد ، همين كار را كردند . و حضرت دعا كرد ، همه ظرفهايشان را پركردند ، باز هم مقدار زيادى اضافه آمد ، سپس حضرت فرمود : اشهد ان لا اله الا الله و انى عبدالله و رسوله ، هر كس اين دو جمله را بگويد ، از بهشت محروم نخواهد شد .
- مسند احمد ج 3 ص 11 عبدالله . . . از ابوسعيد يا ابوهريره روايت مىكند : داستان حركت سپاه مسلمين را بطرف مكه نقل مىكند تا آنجا كه ابوسفيان دستگير شده و او را نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم آوردند . . . . حضرت به عباس فرمود : او را شب نزد خود نگهدار ، تا فردا صبح ببينيم چه مىشود . فردا صبح كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم او را ديد ، فرمود : واى بر تو ابوسفيان ، وقت آن نرسيده كه بدانى خدائى جز ، الله ، نيست ؟ ابو سفيان گفت : پدرم به فداى تو ، چقدر تو صبور و بزرگوار و كريمى ، و چقدر عفو و بخشش تو بزرگ است ، بله من فكر مىكنم كه اگر خدائى غير از ، الله ، وجود داشت مرا نجات مىداد . و محتاج شما نمىشدم . دوباره حضرت فرمود : اى ابوسفيان آيا وقت آن نرسيده كه بدانى من رسول الله هستم ؟ جواب داد ، پدر و مادرم به فدايت چقدر صبور و كريمى و چقدر عفو تو بزرگ است ، اما درباره نبوت تو هنوز مقدارى شك و ترديد در دلم هست . عباس گفت : واى بر تو ، شهادت بده و الا كشته مىشوى . ابوسفيان گفت : اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله ، و مسلمان شد . عباس به حضرت عرض كرد : يا رسول الله ، ابوسفيان را مىشناسى و مىدانى كه چقدر رياست و قدرت را دوست دارد ، خوب است براى او امتيازى قائل شوى ، حضرت فرمود : هر كس به خانه ابوسفيان پناهنده شود

595