responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 536


عقل و فكر بود درباره اسلام صحبت مىكرديم ، فورا اسلام را مىپذيرفت ، و آن مقدار كه در عرض دو سال بعد از صلح مردم اسلام آوردند ، قبل از صلح ايمان نياورده بودند .
< فهرس الموضوعات > تلاش براى اثبات بيعت عمر روز حديبيه ! ! !
< / فهرس الموضوعات > تلاش براى اثبات بيعت عمر روز حديبيه ! ! !
- مسلم ج 6 ص 25 قتيبة بن سعيد . . . . . از جابر روايت مىكند : در روز حديبيه هزار و چهارصد نفر بوديم كه با حضرت بيعت كرديم ، و عمر دست حضرت را در زير درخت سمره گرفته بود ، براى فرار نكردن بيعت كرديم نه براى كشته شدن . و محمد بن حاتم . . . از ابو الزبير روايت مىكند : شنيدم از جابر پرسيدند : روز حديبيه چند نفر بوديد ؟ گفت هزار و چهارصد نفر بوديم كه بيعت كرديم ، عمر دست حضرت را گرفته بود . همه بيعت كردند جز جد بن قيس انصارى كه زير شكم شترش پنهان شده بود .
< فهرس الموضوعات > بيهقى مسؤوليت نقل اين روايت را از خود برمىدارد و مىگويد : ديگران گفته‌اند ! !
< / فهرس الموضوعات > بيهقى مسؤوليت نقل اين روايت را از خود برمىدارد و مىگويد : ديگران گفته‌اند ! !
- سنن بيهقى ج 8 ص 146 ابو الحسن على بن احمد بن عبدان . . . . . . از جابر روايت مىكند : روز حديبيه هزار و چهارصد نفر بوديم . كه بيعت كرديم و عمر دست حضرت را در زير درخت در دست داشت . براى فرار نكردن بيعت كرديم نه براى كشته شدن .
مسلم در صحيح از قتيبه از ليث چنين روايت مىكند .
< فهرس الموضوعات > بخارى مىگويد : عمر دست پيامبر صلى الله عليه وآله را نگرفته بود ، بلكه آخرين نفرى بود كه بيعت كرد ! !
< / فهرس الموضوعات > بخارى مىگويد : عمر دست پيامبر صلى الله عليه وآله را نگرفته بود ، بلكه آخرين نفرى بود كه بيعت كرد ! !
- بخارى ج 5 ص 69 شجاع بن وليد از نضر بن محمد از صخر از نافع روايت مىكند : مردم مىگويند پسر عمر زودتر از پدرش مسلمان شد . ولى اينطور نيست ، بلكه در صلح حديبيه ، عمر پسرش عبد الله را فرستاد تا اسب او را كه نزد فلان انصارى بود بگيرد تا در جنگ از آن استفاده نمايد . در حاليكه در همان موقع مردم در زير درخت مشغول بيعت با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) و سلم بودند و عمر خبر نداشت . عبدالله رفت و بيعت كرد . سپس اسب را گرفت و نزد پدرش عمر برد . كه آماده

536

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 536
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست