responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 534


ديد ، به پسرش عبدالله گفت : برو ببين مردم چه مىكنند ، عبدالله رفت و ديد مردم در حال بيعت كردند ، او هم بيعت كرد و برگشت ، و به عمر خبر داد ، او هم رفت و بيعت نمود .
< فهرس الموضوعات > آنچه را كه ابن ابزى روايت مىكند ، آيا خط و برنامه‌اى بوده يا آرزوى ديرينه عمر در حديبيه ! !
< / فهرس الموضوعات > آنچه را كه ابن ابزى روايت مىكند ، آيا خط و برنامه‌اى بوده يا آرزوى ديرينه عمر در حديبيه ! !
- الدر المنثور ج 6 ص 78 ابن حرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن ابزى روايت مىكند : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از مدينه خارج شد و به ذىالحليفه رسيد ، عمر گفت : يا نبى الله بدون سلاح و اسب بطرف دشمنانت مىروى ؟ حضرت دستور داد هر چه سلاح و اسب در مدينه بود بياورند . نزديك مكه كه رسيدند ، مانع ورود آنها به مكه شدند . لذا حضرت به منى رفتند ، از آنطرف عيينة بن عكرمه بن ابىجهل با پانصد نفر سوار به طرف حضرت آمد ، حضرت هم به خالد بن وليد فرمود : پسر عمويت براى حمله به ما مىآيد ، خالد گفت من شمشير خدا و رسولش هستم ، ( آنروز بود كه خالد ، سيف الله ناميده شد ) يا رسول الله مرا هر جا مىخواهى پرتاب كن ، حضرت هم او را براى مقابله با دشمنان فرستاد ، كه با عكرمه روبرو شد و او را فرارى داد ، سه بار حمله كردند ، هر سه بار خالد آنها را فرارى داد و تا داخل مكه آنان را راند ، اين آيه نازل شد كه ( هو الذى كف ايديهم عنكم . . . . . ) ( خداست كه شر آنان را از شما دفع كرد و . . . ) و خداست كه مانع حمله شما به كفار شد ، زيرا در مكه مسلمانانى بودند كه ممكن بود كفار براى انتقام ( از پيامبر صلى الله عليه وآله ) آنانرا بكشند . ( اينكه عمر اصرار به حمل سلاح و درگيرى با كفار داشت ، آيا برنامه از پيش تعيين شده بود ، يا آرزوى ديرينه عمر براى جنگ با سران قريش بود كه در گذشته عمر و قوم و قبيله او را خوار و ذليل كرده بودند ) < فهرس الموضوعات > عمر وقيحانه اعتراف مىكند كه منافقانه در پى آن بودم كه كسى را بيابم و بر پيامبر صلى الله عليه وآله بشورم ! ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر وقيحانه اعتراف مىكند كه منافقانه در پى آن بودم كه كسى را بيابم و بر پيامبر صلى الله عليه وآله بشورم ! ! !
- مغازى واقدى ج 2 ص 607 ابن عباس مىگويد : عمر در زمان خلافتش برايم گفت : از زمانى كه مسلمان شدم ، هرگز مانند آنروز ( حديبيه ) ( درباره پيامبر صلى الله عليه وآله ) دچار شك و ترديد نشدم . اگر آنروز كسى

534

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 534
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست