responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 468


< فهرس الموضوعات > جواب دندان شكن سعد بن عاص به عمر ! !
< / فهرس الموضوعات > جواب دندان شكن سعد بن عاص به عمر ! !
- اسد الغابه ج 2 ص 309 سعيد بن عاص . . . . . جد او معروف به ابو احيحه از اشراف قريش بود ، مادرش ام كلثوم دختر عمرو بن عبدالله بن ابى قيس . . . پدرش در جنگ بدر بدست على بن ابى طالب ( عليهما السلام ) كشته شد ، عمر بن خطاب مىگويد : عاص بن سعيد ( پدر سعيد بن عاص ) در جنگ مانند شير به اينطرف و آن طرف مىرفت كه على ( عليه السلام ) حمله كرد و او را كشت . عمر مىگويد : روزى به سعيد بن عاص گفتم : من پدرت را نكشتم ، من فقط دائى خودم عاص بن هاشم را كشتم . و از كشتن شخصى مشرك ناراحت نيستم . سعيد بن عاص به او گفت : اگر تو هم پدرم را كشته بودى ، مانعى نداشت ، چرا كه تو بر حق بودى و او بر باطل ( يعنى اينكه اگر سعى مىكنى مرا با على عليه السلام مخالف كنى ، در اشتباهى ، زيرا به نظر من على بر حق است و پدرم بر باطل و من از اينكه پدرم به دست او كشته شده ، ناراحت نيستم ) عمر از جواب سعيد سخت تعجب كرد و ساكت شد . جد سعيد ، ابو احيحه آنقدر در ميان اهل مكه احترام داشت كه عمامه‌اى را كه او بر سر مىگذاشت هيچكس به احترام او آن رنگ عمامه بر سر نمىكرد . و به ذو التاج معروف بود . خود سعيد بن عاص هم از اشراف قريش و از سخاوتمندان و فصحاء آنها بود . و نيز يكى از كسانى بود كه قرآن عثمان را جمع آورى كردند . عثمان او را عامل خود در كوفه پس از وليد بن عقبة بن ابى معيط قرار داد .
< فهرس الموضوعات > دائى عمر كه به دست عمر كشته شد ، همانى بود كه او را در مكه پناه داد ! !
< / فهرس الموضوعات > دائى عمر كه به دست عمر كشته شد ، همانى بود كه او را در مكه پناه داد ! !
- كنز العمال ج 12 ص 547 35740 - اسلم مىگويد : عمر گفت : دوست داريد اسلام آوردنم را برايتان تعريف كنم ؟ گفتيم بله . گفت : دشمنى من با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بيش از ديگران بود ، روزى هنگام ظهر در گرما در يكى از راههاى مكه مىرفتم ، شخصى از قريش مرا ديد و پرسيد : كجا مىروى ؟ گفتم بدنبال اين مرد ( يعنى رسول خدا صلى الله عليه وآله ) گفت : عجب ، تو خود را چنين و چنان مىدانى ، در حاليكه اسلام در خانه خودت وارد شده است و تو بىخبرى ، گفتم كى . گفت خواهرت مسلمان شده . با عصبانيت برگشم ، ( آن موقع وضعيت طورى بود كه هر كس كه

468

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 468
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست