گفت بلند شو و با من بحث نكن . پسرش او را برد و صورتش را روى زمين گذاشت ، سپس عمر گفت : عبدالله ! ترا قسم مىدهم به حق خدا و حق عمر ، هنگاميكه مردم و مرا دفن كردى ، فورا مقدار هشتاد هزار از خانههاى آل عمر را بفروش و آنها را به حساب بيت المال مسلمين واريز كن ، عبد الرحمن بن عوف كه بالاى سر عمر نشسته بود ، گفت : تو با اين مقدار به اهل و عيالت يا به آل عمر ضرر مىزنى . عمر گفت : پسر عوف از پيش من برو . < فهرس الموضوعات > عمر براى كنيزانى كه از آنها اولاد داشت وصيت به مال نمود < / فهرس الموضوعات > عمر براى كنيزانى كه از آنها اولاد داشت وصيت به مال نمود - سنن دارمى ج 2 ص 423 سليمان بن حرب از حماد بن سلمة از حميد از حسن روايت مىكند : عمر بن خطاب براى مادران فرزندانش وصيت كرد به هر يك از آنها چهار هزار ( درهم ) بدهند . < فهرس الموضوعات > افسانههائى در زهد و ورع عمر ساخته و پرداختهاند ! ! < / فهرس الموضوعات > افسانههائى در زهد و ورع عمر ساخته و پرداختهاند ! ! - كنز العمال ج 12 ص 655 35994 - زيد بن اسلم مىگويد : براى عمر شيرى آوردند كه خيلى از آن خوشش آمد پرسيد اين شير را از كجا آوردى ، گفت : گوسفندان ( زكات ) را داشتند مىدوشيدند ، در ظرف من هم مقدارى از آن ريختند ، عمر فورا انگشتش را در حلق خود فرو برد تا آنچه را كه خورده است ، استفراغ كند . 35995 - عروة از عمر بن خطاب روايت مىكند : هيچ مالى براى من مانند مال خودم حلال نيست . 35996 - از عمران روايت شده عمر بن خطاب هر وقت محتاج مىشد از متصدى بيت المال قرض مىكرد ، و هنگامى كه دست تنگ مىشد و متصدى بيت المال از او مىخواست كه قرضش را بدهد ، عمر با كلك و حيله خود را خلاص مىكرد ، و هنگامى كه سهمش را از بيت المال مىگرفت ، قرضش را ادا مىنمود . 35997 - ابن براء بن معرور مىگويد : روزى عمر به منبر رفت در حاليكه ناخوش بود ، به او گفتند عسل براى او خوب است و عسل در بيت المال موجود مىباشد ، عمر گفت اگراجازه بدهيد مىخورم و الا آن بر من حرام است ، مردم هم اجازه دادند .