هدايت كرده ، سپس به سينه من دست كشيد و برايم دعا كرد كه ثابت و پابرجا بمانم . سپس حضرت رفت و وارد خانهاش شد . ابن اسحاق مىگويد : خدا به اين قضيه عالمتر است . - كنز العمال ج 12 ص 545 35739 - از عمر روايت شده در پى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفتم تا متعرض حضرت شده و او را بيازارم اما حضرت جلوتر از من وارد مسجد شد ، و شروع به خواندن سوره الحاقة از كيفيت قرآن تعجب كرده ، بخود گفتم : بخدا قسم اين شخص شاعر است همچنانكه قريش مىگويند ، تا رسيد به اين آيه ( انه لقول رسول كريم و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون ) ( اين گفتار رسول كريمى است و او شاعر نيست ، شماها چقدر كم مىدانيد ) گفتم او كاهن و غيبگو است ، حضرت اين آيه را خواند ( ولا بقول كاهن قليلا ما تذكرون ) ( اين قرآن قول غيبگو و كاهن نيست ، شماها چقدر كم پند مىگيريد ) تا آخر سوره ، بالاخره اسلام در دلم رخنه كرد . - الدر المنثور ج 6 ص 258 احمد از عمر بن خطاب روايت مىكند : در پى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفتم تا متعرض حضرت شده و او را بيازارم اما حضرت جلوتر از من وارد مسجد شد ، و شروع به خواند سوره الحاقة شد ، از كيفيت قران تعجب كرده ، بخود گفتم : بخدا قسم اين شخص شاعر است همچنانكه قريش مىگويند ، تا رسيد به اين ايه ( انه لقول رسول كريم و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون ) ( اين گفتار رسول كريمى است و او شاعر نيست ، شماها چقدر كم مىدانيد ) گفتم او كاهن و غيبگو است ، حضرت اين آيه را خواند ( ولا بقول كاهن قليلا ما تذكرون ) ( اين قرآن قول غيبگو و كاهن نيست ، شماها چقدر كم پند مىگيريد ) تا آخر سوره ، بالاخره اسلام در دلم رخنه كرد . - كنز العمال ج 12 ص 3574 - جابر مىگويد : عمر براى من تعريف كرد : خواهرم درد زايمان داشت ، از خانه خارج شده بطرف كعبه رفتم . عمق تاريكى شب بود ، ديدم رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم داخل حجر شد و نماز خواند سپس برگشت ، چيزهائى شنيدم كه تا آن موقع مانند آن را نشنيده بودم ،