مشورت كردم ، اما الآن مىخواهم آنچه را كه به آن سابقا عمل مىكردم همان گونه عمل كنيد ، سپس آنچه را در استخوان نوشته بود پاك كرد و كسى نفهميد در آن چه نوشته بود . < فهرس الموضوعات > عمر اقرار مىكند كه پس از تلاش فراوان براى فهم كلاله ، بالاخره معناى آنرا فهميد ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر اقرار مىكند كه پس از تلاش فراوان براى فهم كلاله ، بالاخره معناى آنرا فهميد ! ! - سنن بيهقى ج 6 ص 224 ابو سعيد بن ابى عمر . . . . . . از سميط بن عمير روايت مىكند : عمر بن خطاب گفت : زمانى بود كه نمىدانستيم كلاله چيست ، اما اكنون آنرا فهميدهايم كه كلاله كسى است كه فرزند وپدر ندارد . < فهرس الموضوعات > ذهن عمر از فهم كلاله ، كور بود ، در جواب مى گفت ، كلاله ، كلاله ، كلاله ! ! < / فهرس الموضوعات > ذهن عمر از فهم كلاله ، كور بود ، در جواب مى گفت ، كلاله ، كلاله ، كلاله ! ! - الدر المنثور ج 2 ص 251 ابن جرير از حسن بن مسروق از پدرش روايت مىكند : از عمر پرسيدم : كدام فاميل من بعنوان كلاله ارث مىبرند ؟ دست به ريشش برد و گفت : كلاله ، كلاله ، كلاله ، بخدا قسم اگر معناى آنرا مىدانستم برايم از آنچه كه روى زمين است ، بهتر بود . معناى آنرا از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم پرسيدم ، سه بار فرمود : مگر آيه صيف را نشنيدى ؟ ! < فهرس الموضوعات > نامهاى براى مسلمانان نوشت و كلاله را در آن معنا كرد ! ! < / فهرس الموضوعات > نامهاى براى مسلمانان نوشت و كلاله را در آن معنا كرد ! ! - الدر المنثور ج 2 ص 250 عبد الرزاق از سعيد بن مسيب روايت مىكند : عمر نامهاى درباره جد و كلاله نوشت سپس استخاره كرد و گفت خدايا اگر درست است آنرا امضاء كن پس از آنكه ترور شد و زخم خورد ، آن نامه را خواست و هر چه در آن بود پاك كرد ، بطوريكه كسى نفهميد در آن چه نوشته بود . آنوقت گفت درباره جد وكلاله چيزهائى نوشته بودم ، اما به نظرم همانگونه كه سابق عمل مىكرديم بهتر است . < فهرس الموضوعات > عمر مكتوبش را پاره مىكند ، و مىگويد : شاهد باشيد ، من درباره كلاله حكم نمىكنم ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر مكتوبش را پاره مىكند ، و مىگويد : شاهد باشيد ، من درباره كلاله حكم نمىكنم ! ! - الدر المنثور ج 2 ص 250