مىگويد : اف بر ابو يوسف كه اين كار را براى امراء جايز مىداند . زيرا از عمر روايت شده هنگام حج مؤذن مكه آمد كه براى نماز عمر اذان بگويد ، عمر به او تشر زد كه همان اذانى را كه گفتى كافى نبود . گاهى اوقات آنقدر ذهنش مشغول بود كه حرف طرف را اصلا نمىفهميد .
- كنز العمال ج 16 ص 574 45921 - قتادة مىگويد : زنى پيش عمر آمد و گفت : شوهرم شب‌ها را بيدار و روزها را روزه است . عمر گفت مىخواهى مانع شب زنده‌دارى و روزه‌دارى او شوم ، زن رفت و روز ديگر برگشت و همان حرف را گفت و همان جواب را شنيد . كعب بن سور به عمر گفت : اين زن هم حقى دارد ، خدا هر چهار شب يك بار را حق او قرار داده شوهرش را بخواه و دستور بده كه هر چهار شب يك بار با او باشد . عمر هم شوهرش را احضار كرد و دستور داد هر چهار شب يك بار با او باشد و هر چهار روز يكبار روزه نگيرد .
45922 - زيد بن اسلم مىگويد : زنى پيش عمر آمد و از شوهرش شكايت كرد كه به او نمىرسد . عمر بدنبال شوهرش فرستاد ، شوهر گفت پير شدم و ديگر قدرت زناشوئى ندارم عمر گفت ماهى يكبار مىتوانى ؟ گفت بيشتر از يكبار مىتوانم ، گفت چقدر ؟ گفت در هر طهر يكبار ، عمر گفت برويد ، براى زن همين مقدار كافى است .
45923 - شعبى مىگويد : زنى پيش عمر آمد و گفت شوهرم بسيار عابد است ، شبها بيدار و روزها روزه است ، عمر به او گفت خدا تراى جزاى خير دهد . سپس زن رفت ، كعب بن سور به عمر گفت زن با اين حرف از تو كمك مىخواست ، عمر دستور داد زن را آوردند ، عمر گفت با من راست بگو ، زن گفت من زنم و مانند زنهاى ديگر همان تقاضاها را دارم . عمر به كعب گفت : تو حكم كن ، آنچه را كه تو مىفهمى من نمىفهمم ، كعب گفت : مرد مىتواند چهار زن داشته باشد سه روز و سه شب مال خودش ، ولى يك روز و يك شب مال آن زن است . عمر گفت حق همين است ، و او را قاضى شهر بصره كرد .
- كنز العمال ج 16 ص 572 45916 - شعبى مىگويد : زنى پيش عمر از شوهرش شكايت كرد و گفت : شوهر من بهترين مرد روى زمين است ، شبها بيدار و روزها روزه‌دار است ، زن خجالت كشيد كه حرفش را ادامه

402