روزى ضرار به ابوبكر گفت : ما براى قريش بهتر بوديم ، زيرا ما آنها را به بهشت فرستاديم و شما به جهنم ، زيرا آنهائى كه از قريش مسلمان شدند و به دست ما كشته شدند به بهشت رفتند و آنها كه كافر بودند و بدست شما كشته شدند ، به جهنم رفتند . قبائل اوس و خزرج با يكديگر بحث مىكردند كه در جنگ احد چه كسى از همه شجاعتر بود ، همان موقع ضرار بن خطاب از آنجا رد مىشد ، گفتند از او بپرسيم زيرا او در جنگ احد در صف دشمن حاضر بود ، از او پرسيدند ، جواب داد : من اوس و خزرج را تشخيص نمىدادم فقط مىدانم يازدهنفر از شما را به آغوش حور العين فرستادم . . . - سيره ابن هشام ج 2 ص 548 ضرار بن خطاب الفهرى در مرگ ابوجهل بن هشام ( ابوجهل معروف ) اشعارى سروده است . ( چشمها از ناراحتى تمام شب را بيدار بوده و ستارهها مىنگرند ، گويا خارى در آن فرو رفته ، ولى نه فقط اشك است كه جاى خواب را گرفته است ، زيرا كه بهترين قريش و محترمترين شخص در روز بدر در كمال عزت و افتخار كشته شد ، من قسم خوردهام پس از ابوجهل بر كسى گريه نكنم ) . - سيره ابن هشام ج 3 ص 663 ابن اسحاق مىگويد : ضرار بن خطاب در روز جنگ احد اشعارى به طرفدارى از كفار و ابو سفيان و ديگران سروده ، اگرچه خودش هم از سران و شعراء كفار مىباشد . چرا چشمها بيدارند ، مگر بيمارند ، آيا محبوبى را از دست دادهاند ، يا آنكه دشمن پيدا كردهاند . شايد بخاطر كينه و نفرتى است كه آتش جنگ را شعلهور كرده است ، اين دشمنان ( مسلمانان ) دست از ستيز بر نمىدارند ، آنها را به خدا قسم ، اما فاميلى هم نتوانست آنانرا به آرامش دعوت كند . هيچ چيز جز جنگ را نمىپذيرند ، حقد و كينه كاشته و درو مىكنند ما هم با سپاه و لشكر ، به سوى آنان رفتيم سپاهى كه فرمانده آن ابو سفيان است كه مانند شير شجاع و بى باك است . جنگ آنانرا از منازل و خانههايشان بيرون كشيد و گويا بايد در احد با يكديگر روبرو شويم .