اشعار او كه او را تعريف كرده بود ، خوشش آمد و او را آزاد كرد و گفت از اين به بعد ديگر مواظب باش كسى را هجو نكنى . گفت نان خوردن من از اين راه است و گرنه بايد اهل و عيالم از گرسنگى بميرند . عمر گفت پس مواظب باش كه نگوئى فلانى از فلانى و آل فلان از آل فلان بهتر است . حطيئه گفت تو از من در هجو كردن بدترى . عمر گفت اگر رسم نمىشد زيانت را مىبريدم سپس به زبرقان گفت اين مال تو ، زبرقان هم عمامه حطيئه را بر گردنش انداخت و كشيد و برد . بالاخره عدهاى او را شفاعت كردند و آزادش نمودند . - اسد الغابة ج 2 ص 194 زبرقان صدقات و زكات قوم خود را نزد عمر مىبرد كه حطيئه و اهل و عيالش را ديد كه بطرف عراق مىروند او را ميهمان كرد ، حطيئه او را با يك بيت هجو كرد كه تو دنبال مكارم اخلاق و بزرگوارى نرو كه تو فقط به درد خوردن و پوشيدن مىخورى زبرقان به عمر شكايت كرد ، عمر از حسان بن ثابت پرسيد كه آيا اين شعر هجو است يا خير ؟ حسان گفت بله هجو است ، لذا عمر او را در چاهى زندانى كرد ، تا آنكه عبدالرحمان بن عوف و زبير او را شفاعت كردند و آزاد شد ، البته از او تعهد گرفت كه ديگر كسى را هجو نكند و او را تهديد كرد . < فهرس الموضوعات > مىگويند عمر ، حطيئه را زندانى نكرد ، ولى با دو بيت شعر او را بخشيد ! ! < / فهرس الموضوعات > مىگويند عمر ، حطيئه را زندانى نكرد ، ولى با دو بيت شعر او را بخشيد ! ! - اسد الغابة ج 2 ص 30 حطيئه شاعر از صحابه بود . احمد بن سيار . . . از اسحاق بن ابي فروة روايت مىكند : حطيئه زبرقان بن بدر را هجو كرد ، زبرقان به عمر شكايت نمود ، عمر به حطيئه گفت مگر نمىدانى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : هر كسى در اسلام كسى را هجو كند بايد زبانش را بريد . برو زبانت را ببر . حطيئه فرار كرد ، اما وقتى زندگى برايش سخت شد ، پيش عمر رفت و دو بيت شعر در مدح عمر سرود ، عمر گفت : برو در امان هستى . < فهرس الموضوعات > عمر تعليم احاديث پيامبر را ممنوع كرد و امر به تعليم شعر مىنمود < / فهرس الموضوعات > عمر تعليم احاديث پيامبر را ممنوع كرد و امر به تعليم شعر مىنمود