responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 373


گريه اهل و عيال عذاب كنند . بلكه فرمود : گريه كافران موجب زياد شدن عذاب ميت كافر مىشود . . .
و مصنف عبدالرزاق ج 3 ص 554 و 560 و فردوس الاخبار ج 1 ص 751 < فهرس الموضوعات > * * * عائشه ادعا مىكند ، عمر از پيامبر رقيق القلب‌تر و مهربان‌تر است .
< / فهرس الموضوعات > * * * عائشه ادعا مىكند ، عمر از پيامبر رقيق القلب‌تر و مهربان‌تر است .
< فهرس الموضوعات > عائشه عمر را تخطئه مىكند . . . و از طرفى هم او را مهربان‌تر از پيامبر ( ص ) مىداند < / فهرس الموضوعات > عائشه عمر را تخطئه مىكند . . . و از طرفى هم او را مهربان‌تر از پيامبر ( ص ) مىداند - مسند احمد ج 6 ص 141 عبدالله . . . از عائشه روايت مىكند : روز جنگ خندق بدنبال مردم من هم خارج شدم ، احساس كردم زمين لرزيد و صداى پائى شنيدم ، نگاه كردم ، ديدم سعد بن معاذ و پسر برادرش حرث بن اوس مىآيند . ابو سفيان و همراهانش به تهامه و عيينية بن بدر و همراهانش به نجد رسيدند و بنى قريظه به قلعه‌هايشان برگشته و در آنجا مستقر شدند . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم هم به مدينه بازگشته و اسلحه‌ها را زمين گذاشتند و دستور فرمود براى سعد بن معاذ خيمه‌اى از پوست در مسجد بسازند . عائشه مىگويد : در همان هنگام جبرئيل بر حضرت نازل شد و عرض كرد ، چرا سلاح را زمين گذاشتيد ، در حاليكه ملائكه اسلحه بدست دارند . اسلحه را برداريد و بسوى بنىقريظه رفته و با آنها بجنگيد . حضرت دوباره فرمان آماده باش داده و همه به راه افتادند . بيست و پنج روز قبيله بنىقريظه را محاصره كردند ، بطوريكه محاصره آنها را سخت در فشار قرار داد ، لذا به آنها گفتند تسليم شويد . آنها هم با ابو لبابه مشورت كردند ، ابو لبابه گفت ، اگر تسليم نشويد كشته خواهيد شد ، آنها هم بشرط آنكه سعد بن معاذ درباره آنها حكم كند ، حاضر به تسليم شدند . حضرت هم شرط آنها را پذيرفت . حضرت بدنبال سعد بن معاذ فرستادند ، سعد سوار بر الاغ در ميان قوم خود آمد ، به او گفتند به داد هم پيمانانت و دوستانت برس ، هنگامى كه به نزديكى خانه‌هاى بنىقريظه رسيد ، رو به مردم كرد و گفت من در راه خدا از هيچ سرزنشى هراس ندارم ، هنگامى كه به رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رسيد ، حضرت فرمود برويد و آقا و بزرگ خود را پياده كنيد . عمر گفت آقا و بزرگ ما خداست . حضرت فرمود : برويد پياده‌اش كنيد ، سپس به او فرمود : سعد درباره آنها حكم كن ، گفت حكم من اين است كه مردانشان ( كه در جنگ بودند ) كشته شوند و زنانشان اسير و اموالشان تقسيم شود . رسول خدا صلى الله

373

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 373
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست