< فهرس الموضوعات > مىگويند عمر اجازه نداد براى خالد عزادارى كنند ! < / فهرس الموضوعات > مىگويند عمر اجازه نداد براى خالد عزادارى كنند ! - كنز العمال ج 15 ص 730 42905 - عمرو بن دينار مىگويد : هنگامى كه خالد بن وليد مرد ، زنان در خانه ميمونه جمع شده و گريه مىكردند ، عمر با تازيانه آمد و به ابن عباس گفت ، برو داخل و زنان را از آنجا بيرون كن ، سپس هر زنى كه بيرون مىآمد او را با تازيانه مىزد تا آنكه چادر ( يا روسرى ) يكى از زنها از سرش افتاد ، به عمر گفتند ، گفت اين زن حرمتى ندارد ( چرا كه گريه مىكند ! ) 42906 - نضر بن ابي عاصم مىگويد : عمر شنيد كه زنى در مدينه مشغول نوحهخوانى است ، شبانه سراغ آن زن رفت و چنان با تازيانه او را زد كه مقنعه از سرش افتاد ، به عمر اعتراض كردند گفت اين زن حرمتى ندارد . < فهرس الموضوعات > حتى عزاداران ابوبكر را هم كتك زد ! < / فهرس الموضوعات > حتى عزاداران ابوبكر را هم كتك زد ! - تاريخ طبرى ج 2 ص 614 يونس . . . از سعيد بن مسيب مىگويد : هنگامى كه ابوبكر از دنيا رفت ، عائشه مجلس عزا بپا كرد ، عمر به آنجا رفت و آنها را از گريه منع كرد ، اما آنها توجهى نكردند ، لذا هشام فرستاد تا عائشه را از خانه بيرون كند ، عائشه به هشام گفت حق ندارى وارد خانه من شوى ، عمر گفت من اجازه مىدهم ، وارد شد . هشام هم رفت و ام فروة خواهر ابوبكر را از خانه بيرون كشيد و عمر او را با تازيانه زد و همه زنها را متفرق كرد . و تاريخ ابن اثير ج 2 ص 75 و بخارى ج 4 ص 127 < فهرس الموضوعات > بعد از آنكه عزاداران خالد را كتك زد ، اجازه داد گريه كنند ! ! < / فهرس الموضوعات > بعد از آنكه عزاداران خالد را كتك زد ، اجازه داد گريه كنند ! ! - كنز العمال ج 15 ص 730 42907 - سفيان بن سلمة مىگويد : هنگامى كه خالد بن وليد مرد ، زنان در خانه خالد جمع شده و مشغول گريه زارى شدند ، به عمر خبر دادند تا مانع آنها شود ، اما عمر گفت : عيبى ندارد ،