responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 303


< فهرس الموضوعات > عمر قيافه‌شناس يهودى را مىزند ولى حكم او را هم قبول مىكند ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر قيافه‌شناس يهودى را مىزند ولى حكم او را هم قبول مىكند ! !
- سنن بيهقى ج 10 ص 263 ابو عبدالله حافظ . . . از عبدالرحمان بن حاطب از پدرش روايت مىكنند : دو نفر مرد بر سر پسرى با يكديگر دعوا داشتند هر كدام مدعى بودند پسر مال اوست ، نزد عمر رفته ، عمر يك قيافه‌شناس از قبيله بنى المطلق آورد تا از روى قيافه پسر بگويد پسر متعلق به كداميك از آنهاست ، بعد از نگاه كردن گفت : مال هر دو ، هر دو در اين پسر شريكند . عمر با تازيانه او را زد . سپس به پسر گفت ، هر كدام را مىخواهى انتخاب كن و با او برو .
پسر هم بدنبال يكى از آندو رفت . راوى ( عبدالرحمان ) مىگويد من گويا مىبينم پسر دنبال يكى از آنها مىرود ، عمر گفت خدا بكشد آن برادر از بنىالمصطلق را . ابو عبدالله حافظ . . . از عبدالرحمان بن حاطب از پدرش روايت مىكند : عمر درباره دو مردى كه بر سر پسرى اختلاف داشتند حكم كرد كه پسر هر كدام از آنها را بخواهد مىتواند انتخاب كند و با او برود . اين روايت صحيح و معتبر است . ابو نصر عمر بن عبدالعزيز بن قتادة . . . از سليمان بن يسار روايت مىكند : عمر اولاد در زمان جاهليت را به هر كس كه در زمان اسلام ادعاى فرزندى او را داشت ملحق مىكرد ، سليمان مىگويد : دو نفر مرد در مورد پسرى با هم اختلاف داشتند ، هر يك مدعى بودند فرزند اوست . عمر يك قيافه شناس را آورد ، قيافه‌شناس گفت اين پسر متعلق به هر دو آنهاست ، عمر او را با تازيانه زد سپس به مادر بچه گفت : قضيه چيست ، زن گفت اول يكى از آن دو مرد با من نزديكى كرد بطورى كه احساس كردم حامله شدم ، اما پس از مدتى خون ديدم ، سپس آن مرد ديگر با من نزديكى كرد ، من نمىدانم بچه مال كداميك است . قيافه‌شناس از خوشحالى تكبير گفت ، عمر به پسر گفت هر كدام را مىخواهى انتخاب كن .
< فهرس الموضوعات > عمر دو قيافه‌شناس ديگر را مىزند ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر دو قيافه‌شناس ديگر را مىزند ! !
- محاضرات الادباء ج 1 ص 148 . . . دو نفر مرد در مورد پسرى با هم اختلاف داشتند ، هر يك مدعى بودند ، پسر مال اوست ، عمر قضيه را از مادرش سؤال كرده مادر بچه گفت هر دو با او نزديكى كرده‌اند .

303

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 303
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست