خالد بن وليد ، والى شام نموده و خالد را به جائى كه ابو عبيده ولايت داشت ، فرستاد . زيرا عمر نظر خوبى درباره خالد نداشت با اينكه او پسر دائى عمر بود . بخاطر حرفى كه درباره عمر ( نسبت به مادر عمر ) زده بود . در آن هنگام خالد بن وليد ، دمشق را محاصره كرده بود ( چهار روز قبل از فوت ابو بكر ) ابوعبيده خبر عزل خالد را از او مخفى كرد تا آنكه دوباره نامه عمر به ابو عبيده رسيد كه به حمص و نواحى شام برود . لذا قضيه را به خالد گفت . خالد گفت اگر ابوبكر زنده بود مرا عزل نمىكرد . در نامه عمر آمده بود : اگر خالد از حرفى كه زده اظهار ندامت كرد ، بر پست خود باقى بماند و گرنه عمامهاش را بردار و اموالش را تقسيم كن . خالد با خواهرش در اين مورد مشورت كرد ، خواهرش گفت : پسر حنتمه مىخواهد ترا رسوا كند سپس از كار بركنار نمايد ، لذا تو اظهار ندامت نكن ، خالد هم همانطور عمل كرد ، بلال به دستور ابوعبيده عمامه خالد را برداشت و ابوعبيده هم اموال خالد حتى نعلينهايش را هم تقسيم كرد . < فهرس الموضوعات > دنيا گنجينههاى خود را براى پسر حنتمه آشكار كرده < / فهرس الموضوعات > دنيا گنجينههاى خود را براى پسر حنتمه آشكار كرده - تاج العروس ج 2 ص 9 ( بنو بعجه ) قبيله معروفى است از بنى جذام و عمرو بن بعجة اليشكري البارقي ، از تابعين مىباشد . از آنچه ذكر نشده معناى مجازى است كه در حديث عمرو آمده كه در وصف عمر گفته : پسر حنتمه دنيا آنچه را از خزائن و گنجينه ها در خود داشته براى او ظاهر ساخته و بيرون ريخته است . < فهرس الموضوعات > * * * دايه عمر - حبى < / فهرس الموضوعات > * * * دايه عمر - حبى < فهرس الموضوعات > دايه عمر ، حبى ، علنا اظهار شهوترانى مىكرد < / فهرس الموضوعات > دايه عمر ، حبى ، علنا اظهار شهوترانى مىكرد - تاريخ المدينة المنورة ج 1 ص 237 و 238 شنيدم بعضىها مىگويند : كه خانه حبى مال سعد بوده و همان خانهاى است كه در طرف قبله خانه ابراهيم بن هشام قرار دارد ، عمر بن خطاب آن خانه را با سعد تقسيم كرد و خانه حبى همان خانهاى است كه در زمان ورود سعد از عراق ، عمر آن را با سعد تقسيم كرده است ، آن وقت سعد پس از تقسيم ، سهم خود را به عثمان بن عفان به دوازده درهم فروخت . و آن خانه بعدا مال عمرو بن عثمان شد . عمر هم بخاطر آنكه حبى او را شير داده بود ، سهم خود را از آن خانه به حبى