طبيب كه چنين ديد گفت : وصيتهايت را بكن . مردم همه به گريه افتادند ، عمر گفت : هر كه مىخواهد گريه كند برود بيرون ، آيا نشنيدهايد كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : گريه و زارى اهل و عيال ميت او را عذاب مىدهد . سالم بن نوح از عبدالله بن عمر از نافع از ابن عمر روايت مىكند : هنگامى كه عمر را زخم زدند ، حفصه نزد عمر آمد ، در حالى كه عمر بيهوش شده بود ، حفصه فرياد زد و ناله كرد ، عمر گفت : دختر جان گريه نكن ، آيا نشنيدى كه رسول اكرم صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : گريه اهل و عيال موجب عذاب و اذيت ميت است ؟ ابن مبارك مىگويد : هنگامى كه عمر زخم خورده و او را به خانه آوردند حفصه گريان و نالان فرياد مىزد پدرم ، پدرم . سپس حفصه گفت يا مردم بيرون بروند تا من با پدرم تنها باشم يا من بيرون بروم لذا مردم بيرون رفتند . هنگامى كه حفصه به عمر نگاه كرد ديد كه بشدت بدنش ضعيف شده ، عمر به او گفت دخترم ، كافر گريه مىكند يا آنكه بر كافر گريه مىكنند ( تو براى من گريه نكن ) . موسى بن اسماعيل از حماد بن سلمة از انس روايت مىكند : هنگامى كه عمر زخم خورد ، حفصه صدايش به گريه بلند شد ، عمر به او گفت : گريه نكن ، آيا نشنيدهاى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : گريه بر ميت موجب عذاب واذيت اوست . < فهرس الموضوعات > دوست داشتم هرگز خليفه نمىشدم < / فهرس الموضوعات > دوست داشتم هرگز خليفه نمىشدم يزيد بن هارون از اسماعيل بن ابي خالد روايت مىكند : هنگامى كه عمر زخم خورد برايش شير آوردند كه از زخمهايش بيرون زد ، مردم كه اطراف او بودند ، مدح و ثنايش مىكردند . عمر گفت : هر كس من در نظرش عجيب و بزرگ باشم فريب خورده است ، اى كاش هرگز در امر خلافت وارد نشده بودم ، دوست داشتم تمام روى زمين مال من بود و آنرا مىدادم تا از عذاب قيامت خلاصى يابم . < فهرس الموضوعات > ترس شديد عمر از آخرت < / فهرس الموضوعات > ترس شديد عمر از آخرت على بن عاصم از داود از عامر روايت مىكند : هنگامى كه عمر زخم خورد ، ابن عباس نزد او رفت در حالى كه مردم دور او جمع بودند ، سلام كرد و گفت ترا مژده دهم كه در اسلام مقدم بوده