بخدا قسم هيچ چيزى بعد از خود باقى نمىگذارم كه مهمتر از مساله كلاله باشد . از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم سؤال كردم ، حضرت هيچگاه و در هيچ امرى با من چنين خشن و محكم رفتار نكرده بود ، با انگشت يا با دست به سينه يا پهلوى من زد و فرمود : عمر ! آيه آخر سوره نساء كه در تابستان نازل شده براى تو كافى است ، چنانچه زنده بمانم چنان حكم خواهم كرد كه هيچكس درباره آن اختلاف نكند چه قرآن بخواند و چه نخواند . < فهرس الموضوعات > آيا عمر مسؤول ظلم كارگزاران خود نمىباشد ؟ < / فهرس الموضوعات > آيا عمر مسؤول ظلم كارگزاران خود نمىباشد ؟ خداوندا ترا شاهد مىگيرم كه من حاكمان و واليان شهرها را فرستادم تا دين و سنت پيامبر ( ص ) را به مردم بياموزند و اموال و غنائم را در بين آنها تقسيم كنند و در ميان آنها به عدالت رفتار كرده و مشكلات مردم را رفع و اصلاح نمايند . < فهرس الموضوعات > پياز و سير < / فهرس الموضوعات > پياز و سير اى مردم ! شما از دو گياه و درخت مىخوريد كه به نظر من خبيث و شوم هستند ، پياز و سير . من ديدم كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم شخصى از آن دو خورده بود كه بوى آن به مشام ديگران مىرسيد ، دست او را گرفته و او را بطرف بقيع بيرون كردند . هر كس مىخواهد از آن دو بخورد بايد آنرا پخته سپس بخورد . < فهرس الموضوعات > داستان كلاله و سير و پياز < / فهرس الموضوعات > داستان كلاله و سير و پياز - كنز العمال ج 5 ص 714 14239 - ( مسند عمر ) معدان بن ابي طلحة اليعمرى روايت مىكند : در روز جمعه عمر بن خطاب منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى و ياد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و ابوبكر گفت : خوابى ديدم كه حاكى از تمام شدن عمرم است در خواب ديدم خروسى قرمز رنگ دوبار مرا صدا زد . آنرا براى اسماء بنت عميس تعريف كردم ، گفت : شخصى از عجم ترا خواهد كشت . مردم از من مىخواهند كه جانشينى براى خود تعيين كنم . خداوند دين خودش را حفظ خواهد كرد . چنانچه مرگ من فرا رسيد ، خلافت بصورت شورى در ميان آن شش نفرى باشد كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از آنها راضى بود ، باشد . على عليه السلام و عثمان و زبير و طلحة و عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابي وقاص . با هر يك از آنها بيعت كرديد از او اطاعت كنيد ، البته مىدانم عدهاى با اين شورى مخالفت خواهند كرد همانهائى كه با آنها جنگيدهام ، هر كس با شورى مخالفت كند ، دشمن خدا و كافر و گمراه