روى آنها مىگذارند و راه مىروند و صدايشان مانند رعد و چشمهايشان مانند برق كه همراه خود گرزى دارند كه اگر تمام اهل منى جمع شوند نمىتوانند آنرا از جا بلند كنند ، در حاليكه خود آنها راحت از اين عصا آنرا بر مىدارند ، آنگاه در قبر ترا امتحان مىكنند . اگر امتناع كنى يا خسته شوى ، چنان ضربهاى به تو خواهند زد كه خاكستر خواهى شد ، عرض كردم : يا رسول الله ! من با همين وضعيتم خواهم بود ؟ فرمود : بله ( گفتم پس حريف آنها خواهم شد ) . < فهرس الموضوعات > آيا آن سر را در همان روز به او گفت يا روز ديگر ؟ ! < / فهرس الموضوعات > آيا آن سر را در همان روز به او گفت يا روز ديگر ؟ ! - مسند احمد ج 1 ص 42 عبدالله . . . از عمير بن سعد انصارى كه عمر او را حاكم حمص كرده بود روايت مىكند . حديث را ذكر كرد . . . عمر به كعب گفت : چيزى را از تو مىپرسم كه از من پنهان مكن . كعب گفت بخدا چنانچه بدانم پنهان نخواهم كرد . از چه چيزى بيشتر بر امت محمد صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مىترسى ؟ كعب گفت : از امامان گمراه ! عمر گفت : راست گفتى ، همين مطلب را رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بطور سرى و پنهانى به من گفت ! ! < فهرس الموضوعات > * * * آخرين خطبه عمر < / فهرس الموضوعات > * * * آخرين خطبه عمر - مسند احمد ج 1 ص 48 عبدالله . . . از ابو طلحة اليعمرى روايت مىكند : عمر پس از حمد و ثناى الهى و ياد پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و ابوبكر گفت : در خواب ديدم دوباره مرا صدا زد و من اين را پايان عمر خود مىدانم . عدهاى از مردم به من مىگويند كه جانشينى براى خودم تعيين كنم ، البته خداوند نخواهد گذاشت كه دين و خلافت و آنچه را كه پيامبرش صلى الله عليه ( وآله ) وسلم براى مردم آورده از بين برود ، چنانچه مرگ من فرا رسيد ، خلافت در ميان آن شش نفرى باشد كه پيامبر خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در حين وفات آنها را دوست داشت ، با هريك از آنها بيعت كرديد ، از او بشنويد و اطاعت كنيد . البته مىدانم كه عدهاى خواهند بود كه با امر شورى مخالفت كنند ، آنان همانهائى هستند كه من با آنها جنگيدهام بدانيد اگر كسى با شورى مخالفت كند ، دشمن خدا و كافر و گمراه خواهد بود . < فهرس الموضوعات > شما را به كلاله وصيت مىكنم < / فهرس الموضوعات > شما را به كلاله وصيت مىكنم