محمد بن مثنى . . . از ابن عمر روايت مىكند : دوباره ابن صياد را ديدهام . . . بار دوميكه او را ديدم ، چشمهايش بيرون آمده بود . پرسيدم : كى چنين شده است ؟ گفت : نمىدانم . گفتم : چطور نمىدانى در حالى آن در سر تو است ؟ گفت : خدا اگر بخواهد مىتواند چشمهاى مرا در عصاى تو قرار دهد . اما يك مرتبه ابن صياد مانند خر شروع به صدا كردن نمود . همراهان من گمان كردند من با عصا او را آنقدر زدم كه عصايم شكست ، اما من خودم چيزى نفهميدم . بعد نزد حفصه خواهرم رفتم و قضيه را برايش گفتم ، گفت : بالاخره او در يكى از اين غضبهايش خروج خواهد كرد . < فهرس الموضوعات > دوستان عمر مىگويند : ابن صياد در يوم الحره غائب شده و هنوز هم زنده است و زندگى مىكند ! ! < / فهرس الموضوعات > دوستان عمر مىگويند : ابن صياد در يوم الحره غائب شده و هنوز هم زنده است و زندگى مىكند ! ! - سنن ابو داود ج 2 ص 322 4332 - احمد بن ابراهيم . . . از جابر روايت مىكند : ابن صياد را در يوم الحره گم كرديم . ( يوم الحره روزى بود كه از شدت جنگ آتش بر مدينه مىباريد ) < فهرس الموضوعات > احمد حنبل روايت مىكند : پيامبر صلى الله عليه وآله مبالغهها و گزافهگوئىها را درباره دجال رد فرمود ! ! < / فهرس الموضوعات > احمد حنبل روايت مىكند : پيامبر صلى الله عليه وآله مبالغهها و گزافهگوئىها را درباره دجال رد فرمود ! ! - مسند احد ج 1 ص 98 عبد الله . . . از عبد الله بن نجى از على ( عليه السلام ) روايت مىكند : نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم صحبت از دجال شد . حضرت خوابيده بود . ناگهان با صورت برافروخته برخاست و فرمود : آنچه را كه من بر شما مىترسم سختتر از امر دجال است . - مجمع الزوائد ج 5 ص 239 على ( عليه السلام ) فرمود : پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم خوابيده بود كه بين ما صحبت از دجال شد . حضرت با صورت برافروخته از جا برخاست و فرمود : من از غير دجال بيشتر بر امتم مىترسم و آن امامان گمراه هستند .