responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1332


- المحلى ج 1 ص 49 سريج . . . از مغيرة بن شعبه روايت مىكند : هيچكس مانند من از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم درباره دجال سؤال نكرد . حضرت در جواب من فرمود : ضررى به تو نمىرسد ، عرضكرد : مىگويند او كوهى از نان و نهرى از آب به همراه دارد ؟ فرمود : كار دجال پيش خدا كوچكتر و ساده‌تر از اين حرفهاست .
< فهرس الموضوعات > * * * عمر شخصى را در مدينه متهم كرد كه دجال است ! !
< / فهرس الموضوعات > * * * عمر شخصى را در مدينه متهم كرد كه دجال است ! !
< فهرس الموضوعات > مبالغات عمر درباره دجال و ادعاى او كه عبد الله بن صياد همان دجال است ! !
< / فهرس الموضوعات > مبالغات عمر درباره دجال و ادعاى او كه عبد الله بن صياد همان دجال است ! !
- بخارى ج 2 ص 96 عبدان . . . از ابن عمر روايت مىكند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و عمر با عده‌اى بدنبال ابن صياد مىگشتند تا آنكه او را در قلعه‌هاى بنى مغاله پيدا كردند كه مشغول بازى با بچه‌ها بود . ابن صياد نزديك بالغ شدن بود . حضرت بدون آنكه ابن صياد متوجه شود نزديك او رفت و با دست به او زد و از او پرسيد : آيا شهادت مىدهى كه من رسول الله هستم ؟ ابن صياد نگاهى كرد و جواب داد : شهادت مىدهم كه تو رسول امىها هستى . آيا توهم شهادت مىدهى كه من رسول الله هستم ؟ حضرت او را رها كرد و فرمود : من ايمان به خدا و پيامبرانش دارم . سپس حضرت پرسيد : چه مىبينى ؟ گفت : خبرهاى راست و دروغ ( يا آدمهاى راستگو و دروغگو ) به من مىرسد . حضرت فرمود : امر بر تو مشتبه شده است . سپس فرمود : چيزى برايت پنهان كرده‌ام . ابن صياد جواب داد : آن سوره دخان است . حضرت فرمود : دور شو كه از حد و مرز خود نمىتوانى تجاوز كنى . عمر گفت : يا رسول الله اجازه بده گردنش را بزنم ، حضرت فرمود : اگر ابن صياد همان دجال باشد تو نمىتوانى او را بكشى و اگر نباشد ، كشتن او سودى براى تو ندارد . سالم مىگويد : شنيدم ابن عمر مىگويد : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و ابن ابى كعب به نخلستان ابن صياد رفت ، خود را پشت نخلها پنهان مىكرد كه ابن صياد متوجه او نشود . حضرت او را ديد كه دراز كشيده و لحافى به روى خود انداخته است . مادرش حضرت را ديد كه خود را پشت نخلها پنهان كرده است . فورا ابن صياد را صدا زد و گفت اين محمد ( صلى الله عليه

1332

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1332
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست